مقصود از خانه ، خانه پدر و حد آن حضرت است كه در آنجا غايب گشته است و چون
تصريح به اسم آن حضرت حايز نبوده با كلمه (صاحب الدار صاحب خانه ) به آن
حضرت اشاره مى كرده اند.
1- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ بِلَالٍ قَالَ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ أَبِي مُحَمَّدٍ قَبْلَ مُضِيِّهِ
بِسَنَتَيْنِ يُخْبِرُنِى بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْ قَبْلِ مُضِيِّهِ بِثَلَاثَةِ أَيَّامٍ
يُخْبِرُنِي بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 117 رواية 1
|
محمد بن على بن بلال گويد: از جانب امام حسن عسكرى ، دو
سال پيش از وفاتش پيامى به من رسيد كه از جانشين بعد از خود به من خبر داد، بار
ديگر سه روز پيش از وفاتش ، پيامى رسيد و از جانشين بعد از خود به من خبر داد.
| |
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِى هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي مُحَمَّدٍ ع
جَلَالَتُكَ تَمْنَعُنِى مِنْ مَسْأَلَتِكَ فَتَأْذَنُ لِى أَنْ أَسْأَلَكَ فَقَالَ سَلْ قُلْتُ يَا سَيِّدِى هَلْ لَكَ
وَلَدٌ فَقَالَ نَعَمْ فَقُلْتُ فَإِنْ حَدَثَ بِكَ حَدَثٌ فَأَيْنَ أَسْأَلُ عَنْهُ قَالَ بِالْمَدِينَةِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 118 رواية 2
|
ابوهاشم جعفرى گويد: به امام حسن عسكرى عليه السلام عرض كردم : جلالت و
بزرگى شما مرا از پرسش از شما باز مى دارد، اجازه مى فرمائيد از شما سؤ الى كنم ؟
فرمود، بپرس ، عرض كردم : آقاى من ! شما فرزندى داريد؟ فرمود: آرى ، عرض كردم :
اگر براى شما پيش آمدى كند، در كجا از او بپرسم ؟ فرمود: در مدينه از آنجا بشنود و
ممكن است مقصود از مدينه همان شهر سامره باشد.
| |
3- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْكُوفِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَكْفُوفِ عَنْ عَمْرٍو
الْأَهْوَازِيِّ قَالَ أَرَانِي أَبُو مُحَمَّدٍ ابْنَهُ وَ قَالَ هَذَا صَاحِبُكُمْ مِنْ بَعْدِى
اصول كافى جلد 2 صفحه 118 رواية 3
|
عمر و اءهوازى گويد: امام حسن عسكرى پسرش را به من نشان داد و فرمود، اين است صاحب
شما بعد از من .
| |
4- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ حَمْدَانَ الْقَلَانِسِيِّ قَالَ قُلْتُ لِلْعَمْرِيِّ قَدْ مَضَى أَبُو مُحَمَّدٍ فَقَالَ لِي
قَدْ مَضَى وَ لَكِنْ قَدْ خَلَّفَ فِيكُمْ مَنْ رَقَبَتُهُ مِثْلُ هَذِهِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 118 رواية 4
|
حمدان قلانسى گويد: به عمرى (به فتح عين نامش عثمان بن سعيد است و او اولين كس از
نواب اءربعه امام زمان عليه السلام است ) گفتم : امام حسن عسكرى در گذشت ، به من گفت
: او در گذشت ولى جانشينى در ميان شما گذاشت كه گردنش به اين حجم است و با دست
اشاره كرد.
| |
شرح :
علامه مجلسى (ره ) گويد: يعنى انگشت ابهام و سبابه از هر دو دست را گشود و ميان آنها
را باز كرد تا اشاره به اندازه حجم گردن آن حضرت كند، چنانچه در ميان عرب و عجم
مرسومست و مقصودش اين است كه گردن آن حضرت قوى و زيباست (و ممكن است با همين
اشاره سن آن حضرت را هم تا حدى معين كرده باشد).
5- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ
خَرَجَ عَنْ أَبِى مُحَمَّدٍ ع حِينَ قُتِلَ الزُّبَيْرِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ هَذَا جَزَاءُ مَنِ اجْتَرَأَ عَلَى اللَّهِ فِى
أَوْلِيَائِهِ يَزْعُمُ أَنَّهُ يَقْتُلُنِى وَ لَيْسَ لِى عَقِبٌ فَكَيْفَ رَأَى قُدْرَةَ اللَّهِ فِيهِ وَ وُلِدَ لَهُ وَلَدٌ
سَمَّاهُ محمد فِى سَنَةِ سِتٍّ وَ خَمْسِينَ وَ مِائَتَيْنِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 118 رواية 5
|
احمد بن عبدالله گويد: چون زبيرى ملعون كشته شد، از طرف امام حسن عسكرى عليه
السلام چنين جملاتى صادر شد: ((اين است كيفر كسيكه بر خدا نسبت به اوليائش
گستاخى كند، گمان مى كرد مرا خواهد كشت و بدون
نسل مى مانم ، چگونه نيروى حق را درباره خود مشاهده كرد؟!! و براى آن حضرت در
سال 256 پسرى متولد شد كه نامش را ((م ح م د)) گذاشت .
| |
شرح :
زبيرى لقب يكى از اشقياء زمان آن حضرت و از اولاد زبير بوده است كه آن حضرت را
تهديد به قتل مى كرده و خدا او را به دست خليفه وقت يا ديگرى كشته است ، بعضى آن
را به فتح
((ز
)) و كسر
((ب
)) قراءت كرده اند كه بدون ياء نسبت ، به معنى مرد
زيرك و مكار است و گفته اند: مقصود خود مهتدى عباسى است كه به دست تركان دربارى
كشته شد و تقطيع حروف اسم مبارك امام زمان عليه السلام كه همنام جدش پيغمبر صلى
اللّه عليه و آله است ، به جهت اين است كه نام او را بردن جايز نيست . و اما راجع به
سال ولادت آن حضرت كه در اين روايت 256 ذكر شده است ، خود مرحوم كلينى در باب
مولد امام عليه السلام در سال 255 ذكر مى كند، ولى اين يك
سال اختلاف به جهت اين است كه چون هجرت پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله در ماه
ربيع الاول بوده بعضى همان سال را سال اول هجرى دانسته و بعضى هجرت را از محرم
سال بعد به حساب آورده اند، چنانچه هجرت شهادت حضرت سيدالشهدا عليه السلام را
هم بعضى به سال 60 و بعضى به سال 61 گفته اند.
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد دوم | | 
|