على بن يقطين در سال 182 يعنى يك سال پيش از وفات موسى بن جعفر عليه السلام
وفات يافته است . و هر وقت امام عليه السلام اين حديث را به او فرموده باشد، از دويست
سال كمتر است ولى پيداست كه در هر لغتى رؤ وس اعداد مانند ده ، صد، دويست ، سيصد،
هزار در اءلسنه و افواه معروف است و به كسور آن توجهى نمى شود، در اينجا هم امام
عليه السلام طبق همين اصطلاح و معمول لغت تكلم فرموده است .
و امام آنچه على بن يقطين به پدرش گفت مطلبى است صحيح و متين كه مضمون آن را هم
مرحوم صدوق در علل الشرايع خود از حديثى
نقل مى كند، و توضيحش اين است كه : موضوع اميد و آرمان در اخبار و روايت و هم در علم
روانشناسى امروز از مؤ ثرترين موجبات پيشرفت و ترقى انسان به شمار آمده است ، و
بر عكس ياءس و نوميدى از بزرگترين بلاها و موجبات سقوط و انحطاط معرفى شده است
تا آنجا كه ياءس از رحمت خدا در رديف گناهان كبيره قرار گرفته است . امر ظهور و فرج
امام زمان عليه السلام و پيشرفت دولت حق و عزت مؤ منين ، امريست قطعى و مسلم و
ضرورى نزد شيعه ، ولى مصلحت و واقع بينى خداى تعالى چنين اقتضاء كرده است كه
به آن سرعتى كه اصحاب ائمه عليهم السلام ، انتظارش را داشتند واقع نشود، بلكه
براى مدت مديد و نا معلومى به طول انجاميد، تا مؤ منين راسخ از منافقان ظاهرى مشخص
گردند و نيز همه شيعيان با آرزو و اميدى كه نسبت به ظهور آن حضرت دارند، چون وقتش
را نمى دانند و احتمال مى دهند در زندگى آنها آن حضرت ظهور فرمايد، از اين جهت با
روحى زنده و با نشاط وظايف دينى و اجتماعى خود را انجام مى دهند و نزديك بودن علاوه
بر آن كه امريست نسبى ، از نظر علم شامل و محيط خداى تعالى ، هر دورى نزديك است
چنانچه راجع به روز قيامت هم مى فرمايد
((اقتربت الساعة
)) به خلاف آنكه اگر به
آنها بگويد ظهور دولت حق تا دويست يا سيصد يا هزار و بيشتر به
طول مى انجامد كه در آن صورت ملال و افسردگى همه را فرا گيرد و بلكه از آن جهت
كه انسان طبعا به آروز و اميد راغب تر و شايق تر است ، دينى كه او را
ملول و افسرده كند، رها مى كند و در پى كسى مى رود كه به او وعده هاى زود و خوش ظاهر
دهد. اگر چه پوشالى و توخالى باشد.
7- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ الْأَنْبَارِيِّ عَنِ الْحَسَنِ
بْنِ عَلِيٍّ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مِهْزَمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذَكَرْنَا عِنْدَهُ مُلُوكَ آلِ
فُلَانٍ فَقَالَ إِنَّمَا هَلَكَ النَّاسُ مِنِ اسْتِعْجَالِهِمْ لِهَذَا الْأَمْرِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَعْجَلُ لِعَجَلَةِ الْعِبَادِ
إِنَّ لِهَذَا الْأَمْرِ غَايَةً يَنْتَهِى إِلَيْهَا فَلَوْ قَدْ بَلَغُوهَا لَمْ يَسْتَقْدِمُوا سَاعَةً وَ لَمْ يَسْتَأْخِرُوا
اصول كافى جلد 2 صفحه 194 روايت 7
|
مهزم پدر ابراهيم مى گويد: خدمت امام صادق عليه السلام از سلاطين
آل فلان (بنى عباس ) سخن به ميان آورديم حضرت فرمود: مردم به واسطه شتابشان
براى اين امر هلاك گشتند. همانا خدا براى شتاب بندگان ، شتاب نمى كند، براى اين امر
پايانى است كه بايد به آن برسد، و اگر مردم به آن پايان رسيدند ساعتى پيش و
پس نيفتند.
| |
* بررسى و آزمايش *
بَابُ التَّمْحِيصِ وَ الِامْتِحَانِ
|
شرح :
تمحيص درلغت بمعنى گداختن طلا و جدا كردن غش آنست و در اينجا مقصود از آن آزمايش
انسان است بواسطه تكاليف سخت و دشوار تا خوبان از بدان جدا شوند.
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ يَعْقُوبَ السَّرَّاجِ وَ عَلِيِّ بْنِ
رِئَابٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمَّا بُويِعَ بَعْدَ مَقْتَلِ عُثْمَانَ صَعِدَ
الْمِنْبَرَ وَ خَطَبَ بِخُطْبَةٍ ذَكَرَهَا يَقُولُ فِيهَا أَلَا إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ
بَعَثَ اللَّهُ نَبِيَّهُ ص وَ الَّذِى بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً
حَتَّى يَعُودَ أَسْفَلُكُمْ أَعْلَاكُمْ وَ أَعْلَاكُمْ أَسْفَلَكُمْ وَ لَيَسْبِقَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا قَصَّرُوا وَ
لَيُقَصِّرَنَّ سَبَّاقُونَ كَانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَسْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كَذِبَةً وَ لَقَدْ
نُبِّئْتُ بِهَذَا الْمَقَامِ وَ هَذَا الْيَوْمِ
اصول كافى جلد 2 صفحه 194 روايت 1
|
امام صادق عليه السلام فرمود: چون از بعد از كشتن عثمان با امير المؤ منين عليه السلام
بيعت شد، آنحضرت بر منبر برآمد و سخنرانى و خطبه اى القاء كرد كه امام صادق عليه
السلام آن را ذكر كرد و در ضمن آن چنين فرمود: همانا بليه و گرفتارى شما (كه خدا
براى امتحان و آزمايشتان مقدر كرده است ) مانند روزى كه خدا پيغمبرش صلى اللّه عليه و
آله را مبعوث ساخت رجوع كرده است ، سوگند بآنكه او را بحق برانگيخت كه شما وساوس
و آراء مختلف پيدا كنيد و غربال شويد، تا آنجا كه افراد پايين از شما فراز گيرند و
بالائيها بزير گرايند، و پيشى گيرندگانى كه كوتاهى مى كردند، بپيش تازند، و
پيشى گيرندگانى كه پيش مى تاختند كوتاهى كنند، بخدا كه هيچ نشانه اى (از
نشانه هاى حق ) از من پوشيده نگشته و دروغى بمن گفته نشده ، و بتحقيق كه اين مقام و اين
روز را بمن آگاهى داده اند.
| |
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد دوم | | 
|