next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page

شرح :
مجلسى عليه الرحمة (در اين جتمله كه فرمايد): خداوند پريشانى را جلوى چشمش نهد گويد: زيرا هر چه از دنيا بدست او رسد بهمان انداره حرصش افزون گردد و نيازش زياد شود، يا بخاطر كمى توكل او برخدا برخى از درهاى روزى بر او بسته گردد، (و اينكه فرمود:) خداوند توانگرى در دلش نهد، يعنى بوسيله توكل بر خدا، وبيرون بردن حرص و دوستى دنيا از دلش ، او را بى نياز كند.
16- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ سِنَانٍ عَنْ حَفْصِ بْنِ قُرْطٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ كَثُرَ اشْتِبَاكُهُ بِالدُّنْيَا كَانَ أَشَدَّ لِحَسْرَتِهِ عِنْدَ فِرَاقِهَا
اصول كافى جلد 4 صفحه :9 رواية :16
و نيز آنحضرت عليه السلام فرمود: هر كه بيشتر بدنيا آلوده است هنگام جدائى از آن افسوس سخت تر است .

17- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعَبْدِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِالدُّنْيَا تَعَلَّقَ قَلْبُهُ بِثَلَاثِ خِصَالٍ هَمٍّ لَا يَفْنَى وَ أَمَلٍ لَا يُدْرَكُ وَ رَجَاءٍ لَا يُنَالُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :9 رواية :17
عبد الله بن يعفور گويد: شنيدم از امام صادق (ع ) كه ميفرمود: هر كه دل بدنيا به سه خصلت دل بسته است : اندوهى كه پايان ندارد. و آرزوئى كه بچنگ نيايد، و اميديكه بدان نرسد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: زيرا آنچه فراخور حرص او است براى او فراهم نگردد. و از آفات و مصائب آن نتوانند دورى كند، پس هميشه در غم و اندوه آنچه از دستش رفته و آنچه برايش فراهم نگشته مى باشد.

*باب طمع*

بَابُ الطَّمَعِ

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا أَقْبَحَ بِالْمُؤْمِنِ أَنْ تَكُونَ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :9 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: چه زشت است براى مؤ من كه ميل و رغبتى در ا باشد كه او را خوار كند.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: مقصود رغبت بمردم است بخواهش كردن از ايشان ، و اين است آن رغبتى كه باعث خوارى و ذلت است و اما رغبت بجانب پروردگار متعال پس آن عين عزت است .
2- عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ بَلَغَ بِهِ أَبَا جَعْفَرٍ ع قَالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ طَمَعٌ يَقُودُهُ وَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ لَهُ رَغْبَةٌ تُذِلُّهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :9 رواية :2
از امام باقر (ع ) روايت كنند كه فرمود: چه بد بنده ايست آن بنده كه در او طمعى باشد كه او را بكشاند، و چه بد بنده ايست آن بنده كه در او ميل و رغبتى باشد كه او را خوار كند.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: شايد مقصود از طمع همان ميل دل است كه آنچه در دست مردم است دوست دارد و آرزو كند، و مقصود از ميل و رغبت اظهار آن است بخواهش كردن و خواستن از مخلوق خدا و كشاندن با اول مناسب است چنانچه خوار كردن با دومى مناسب دارد.
3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ عَبْدِ الرَّزَّاقِ عَنْ مَعْمَرٍ عَنِ الزُّهْرِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع رَأَيْتُ الْخَيْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فِي قَطْعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :10 رواية :3
زهرى گويد: على بن الحسين عليهما السلام فرمود: من تمامى خير و سعادت را ديدم گرد آمده در اينكه بايد طمع از هر چه در دست مردم است بريد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: زيرا طمع : خوارى ، پستى ، حسد، كينه ، دشمنى ، غيبت ، بدگوئى ، ستم ، مداهنه ، نفاق ، رياء، صبر بر باطل مردم ، بى توكلى بخدا و مفاسد بى شمار ديگر به بار آورد، و علاج همه آنها بقطع طمع است .
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ بْنِ رُشَيْدٍ عَنْ مُوسَى بْنِ سَلَّامٍ عَنْ سَعْدَانَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ مَا الَّذِى يُثْبِتُ الْإِيمَانَ فِى الْعَبْدِ قَالَ الْوَرَعُ وَ الَّذِى يُخْرِجُهُ مِنْهُ قَالَ الطَّمَعُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :10 رواية :4
سعدان گويد: به امام صادق (ع ) عرض كردم : چيست آن كه ايمان را در بنده پايدار كند؟ فرمود: ورع و پارسائى (و پرسيدم ) آنچه كه او را از ايمان بيرون بود چيست ؟ فرمود: طمع است .

*باب ناسازگارى*

بَابُ الْخُرْقِ

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى لَيْلَى عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ قُسِمَ لَهُ الْخُرْقُ حُجِبَ عَنْهُ الْإِيمَانُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :10 رواية :1
حضرت باقر عليه السلام فرمود: آنكس كه ناسازگارى بهره اش گردد ايمان از او در پس پرده رود.

شرح :
مجلسى عليه الرحمة گويد: سر اينكه شخص ناسازگار از ايمان دور ميشود اينست كه اولا: مؤ منين را آزار دهد و اين مخالف ايمان است ، زيرا مؤ من كسى است كه مسلمانان از دست و زبانش آسوده و در امان باشد، و ثانيا بواسطه ناسازگارى از طلب دانش كه بوسيله او بپايه كمال ايمان رسد محروم ماند، زيرا اسباب طلب آن برايش فراهم نگردد.
و پوشيده نماند كه ناسازگارى تا آنجا نكوهيده و مذموم است كه نرمش و ملايمت ممكن باشد و كار بمسامحه در دين نكشد و گرنه ناپسند و مذموم نخواهد بود چنانچه اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: مدارا كن تا آنجا كه نرمش سزد، و بتندى رفتار كن آنجا كه ملايمت سود ندهد.
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ عَمْرِو بْنِ شِمْرٍ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَوْ كَانَ الْخُرْقُ خَلْقاً يُرَى مَا كَانَ شَيْءٌ مِمَّا خَلَقَ اللَّهُ أَقْبَحَ مِنْهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :11 رواية :2
و نيز امام باقر (ع ) فرمود: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: اگر ناسازگارى ديده شود، چيزى در ميان مخلوقات خدا زشت تر از آن نباشد.

*باب بدخوئى*

بَابُ سُوءِ الْخُلُقِ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَيُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :11 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: بد خوئى كردار را تباه سازد چنانچه سركه عسل را تباه كند.

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص أَبَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ لِصَاحِبِ الْخُلُقِ السَّيِّئِ بِالتَّوْبَةِ قِيلَ وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِأَنَّهُ إِذَا تَابَ مِنْ ذَنْبٍ وَقَعَ فِى ذَنْبٍ أَعْظَمَ مِنْهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :11 رواية :2
و نيز آنحضرت فرمود: كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: خداى عزوجل از صاحب خوى بد توبه نخواسته ، عرض شد: اى رسول خدا اين چگونه باشد؟ فرمود: بجهت اينكه هرگاه از گناهى توبه كند در گناه بزرگترى افتد.

شرح :
مجلسى عليه الرحمة در شرح حديث گويد: كه خوبى بد صاحب خود را از توبه جلوگيرى كند و اگر توبه نيز كند از باقى ماندن بر آن ممانعت كند تا بدانجا كه اگر از گناهى توبه كند در گناه بزرگترى افتد، زيرا اين خوى اگر معالجه نشود روز به روز بزرگتر و شديدتر گردد، پس گناه بعدى بزرگتر از اولى است ، و خلاصى از آن فقط بمعالجه علمى و عملى آن حاصل گردد.
2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ سُوءَ الْخُلُقِ لَيُفْسِدُ الْإِيمَانَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :11 رواية :3
و نيز از آنحضرت روايت شده كه فرمود: بدخوئى هر آينه ايمان را تباه سازد چنانكه سركه عسل را تباه كند.


3- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ بْنِ بَزِيعٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :12 رواية :4
و نيز فرمود: هر كه خوى او بداست خود را شكنجه دهد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: زيرا خودش از خويشتن در رنج است و چون بر آشفتگى و حركات روحى و جسمى به تن و جانش ‍ زيان رساند، و چون غضبش فرو نشيند از كرده خويش پشيمان گردد و خود را سرزنش كند، و گذشته بدخوئيش را غالبا مردم تحمل نكنند و او را (در مقابل بد خوئيش ) آزار كنند، و از او كناره گيرى كنند و در هيچ كارى او را كمك نكنند، چون باعث آنها خودش بوده پس گويا خودش خويشتن را شكنجه كرده .
و بايد بدانيكه بسا مقصود از اينخبر و مانند آن تمامى خوهاى بد باشد، مانند كبر و حسد و كينه و نظائر آنها، زيرا تمامى آنها چيزهائى است كه انسان را در مفاسد بزرگ دنيويه اندازند، و در ايمان سستى آورند، و سبب كاهش كردار گردند.
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ يَحْيَى بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى بَعْضِ أَنْبِيَائِهِ الْخُلُقُ السَّيِّئُ يُفْسِدُ الْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :12 رواية :5
و نيز امام صادق (ع ) فرمود: خداى عزوجل به برخى از پيغمبران وحى كرد: كه بدخوئى كردار را تباه سازد مانند سركه كه عسل را تباه كند.

*باب سفاهت*

بَابُ السَّفَهِ

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ شَرِيفِ بْنِ سَابِقٍ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ أَبِى غُرَّةَ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ السَّفَهَ خُلُقُ لَئِيمٍ يَسْتَطِيلُ عَلَى مَنْ هُوَ دُونَهُ وَ يَخْضَعُ لِمَنْ هُوَ فَوْقَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :12 رواية :1
از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: سفاهت براستى خوى پستى است ، صاحب آن بر زير دستش گردن فرازى كند، و بر بالادست خود زبونى كند.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: سفاهت سبك عقلى و پيشى گرفتن در گفتار و كردار بدون تفكر است ، تا آنجا كه گويد: برخى گفته اند: سفاهت گاهى در برابر حكمتى است كه باعتدال در نيروى عقل حاصل گردد، و اين سفاهت خلقى است در نفس كه او را وادار بمسخرگى ، و استهزاء و سبكسرى ، و بى تابى ، و چاپلوسى ، و اظهار شادى در وقت ناراحتى ديگران ، و حركات ناموزون ، و گفتار و كردارهائى كه همانند گفتار و كردار خردمندان نيست دچار كند، و گاهى در برابر بردبارى است كه باعتدال در نيروى غضب بدست آيد، و آن خلقتى است كه نفس او را وادار بزدن و دشنام دادن و زبرى و تسلط و غلبه برديگران و گردن كشى كند و ريشه اش تباهى و فساد در نيروى غضب و ميل ان بطرف افراط است سپس گويد: ظاهر اينست كه مقصود از سفاهت همين معناى دوم است كه برابر بردبارى است .
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِى الْمَغْرَاءِ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تَسْفَهُوا فَإِنَّ أَئِمَّتَكُمْ لَيْسُوا بِسُفَهَاءَ وَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ كَافَأَ السَّفِيهَ بِالسَّفَهِ فَقَدْ رَضِيَ بِمَا أَتَى إِلَيْهِ حَيْثُ احْتَذَى مِثَالَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :13 رواية :2
و نيز حلبى از آنحضرت حديث كند كه فرمود: سفاهت نكنيد زيرا پيشوايان شما سفيه نبودند. و حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كس شخص سفيه را با سفاهت مكافت كند، بهر چه بسرش آيد تن داده چون بمانند او رفتار كرده .

شرح :
اين دستورى است از امام عليه السلام كه از مكافات سفيه صرف نظر بايد كرد، و با آنان چنانچه خدايتعالى فرموده است بايد رفتار شود در آنجا كه فرمايد ((و هرگاه نادانان با ايشان سخن گويند سلام گويند)) همانطور كه مجلسى (ره ) فرموده .
3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع فِي رَجُلَيْنِ يَتَسَابَّانِ فَقَالَ الْبَادِى مِنْهُمَا أَظْلَمُ وَ وِزْرُهُ وَ وِزْرُ صَاحِبِهِ عَلَيْهِ مَا لَمْ يَتَعَدَّ الْمَظْلُومُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :13 رواية :3
عبد الرحمن بن حجاج از حضرت موسى بن جعفر عليه السلام درباره دو مردى كه همديگر را دشنام دهند روايت كرده كه فرمود: آغاز كننده بدشنام ستمكارتر است و گناه خود و گناه رفيقش بگردن اوست در صورتيكه آنكس كه ستم باو شده از حد نگذرد.

توضيح :
جمله اخير اين حديث شريف دو احتمال دارد يكى اينكه تا رفيقش كه مورد ستم واقع شده عمل ناروا نكرده و يا سخن ناروائى نگفته همه گناه بگردن آغاز كننده بدشنام است )) و نسبت گناه باو در اين صورت فرضى است ، احتمال دوم آن است كه تا از حد خود نگذشته همه گناه بگردن اوست ، و حدش همان مقدارى است كه از دشنام شنيده و تا آن حد بر او گناهى نيست زيرا از خود دفاع كرده و انتقام گرفته است ، و خداى تعالى در اينباره فرموده است : ((و همانا بر آنكه پس از ستمى كه باو شده يارى جويد گناهى نيست )) و در جاى ديگر فرمايد: ((پس آنكس كه بشما تجاوز كند (طبرسى فرموده : يعنى ظلم و ستم كند) تجاوز كنيد بر او برابر آنچه بر شما تجاوز كرده )) و غير اينها از آيات و رواياتى كه دلالت برجواز معارضه بمثل دارند، و بعبد نيست احتمال دوم مناسب تر باسياق روايت باشد.
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ عِيصِ بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ أَبْغَضَ خَلْقِ اللَّهِ عَبْدٌ اتَّقَى النَّاسُ لِسَانَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :13 رواية :4
و از امام صادق (ع ) روايت شده كه فرمود: بدرستى كه مبغوض ترين خلق خدا آن بنده ايستكه مردم از زبانش پرهيز كنند.

*باب بدزبانى*

بَابُ الْبَذَاءِ

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ أَبِى الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ مِنْ عَلَامَاتِ شِرْكِ الشَّيْطَانِ الَّذِى لَا يُشَكُّ فِيهِ أَنْ يَكُونَ فَحَّاشاً لَا يُبَالِى مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :14 رواية :1
امام صادق (ع ) فرمود: از نشانه ها شركت شيطان كه ترديدى در آن نيست اينستكه فحاش باشد كه باكى از آنچه گويد و از آنچه درباره او گويند نداشته باشد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: فحاش آنكس است كه در فحش دادن يعنى گفتار زشت از حد بگذراند و معتاد شود، و معنى شريك شيطان در شرح حديث 3 بيايد.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا رَأَيْتُمُ الرَّجُلَ لَا يُبَالِى مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ لَهُ فَإِنَّهُ لِغَيَّةٍ أَوْ شِرْكِ شَيْطَانٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه :14 رواية :2
امام صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: هرگاه مردى را ديديد كه باكى از آنچه گويد و آنچه به او گفته شود ندارد، پس بدرستيكه يا از زنا است يا از شركت شيطان .

3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ أَبَانِ بْنِ أَبِى عَيَّاشٍ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلَى كُلِّ فَحَّاشٍ بَذِى ءٍ قَلِيلِ الْحَيَاءِ لَا يُبَالِى مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ لَهُ فَإِنَّكَ إِنْ فَتَّشْتَهُ لَمْ تَجِدْهُ إِلَّا لِغَيَّةٍ أَوْ شِرْكِ شَيْطَانٍ فَقِيلَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ فِى النَّاسِ شِرْكُ شَيْطَانٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَ مَا تَقْرَأُ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ ش ارِكْهُمْ فِى الْأَمْو الِ وَ الْأَوْل ادِ قَالَ وَ سَأَلَ رَجُلٌ فَقِيهاً هَلْ فِى النَّاسِ مَنْ لَا يُبَالِى مَا قِيلَ لَهُ قَالَ مَنْ تَعَرَّضَ لِلنَّاسِ يَشْتِمُهُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُمْ لَا يَتْرُكُونَهُ فَذَلِكَ الَّذِى لَا يُبَالِى مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :14 رواية :3
از اميرالمؤ منين عليه السلام روايت شده كه رسولخداست صلوات الله عليه و آله و صلم فرمود: خدا حرام كرده است بهشت راست بر هر فحاشى بى آبرو و كم شرمى كه باكى از آنچه گويد و آنچه باو گفته شود ندارد، زيرا اگر بازرسى از حالش كنى يا زنا است يا از شركت شيطان ، بوى عرض شد: اى رسولخداست در ميان مردمان شركت شيطان هم هست ؟ فرمود: آيا گفتار خداى عزوجل را نخوانده كه (بشيطان فرمايد:) ((و شركت كن با ايشان در مالها و فرزندان )) (سوره اسراء آيه 64).
رواى گويد: مردى از فقيهى پرسيد: آيا در ميان مردم كسى هست كه باكى از آنچه باو گفته شود ندارد؟ آنكسكه متعرض ‍ مردم شود و به آنان دشنام گويد در صورتيكه ميداند كه آنها رهايش نكنند اينست آنكسيكه باكى از آنچه گويد و آنچه درباره اش گفته شود ندارد.

شرح :
مجلسى (ره ) از شيخ بهائى قدس سره نقل كند كه : (در آنجا كه حضرت فرمود: خدا بهشت را حرام كرده ...) گويد: شايد مقصود اينست كه مدتى طويل حرام است بر آنان نه هميشگى ، يا مقصود از بهشت بهشت مخصوصى است كه براى غير فحاش آماده است ، و گرنه ظاهر حديث مشكل است ، زيراست سرانجام گنهكاران اين ملت بهشت است ، و گر چه زمانى دراز در آتش بمانند.
و مفسرين در تفسير گفتار خدايتعالى : ((و شركت كن ....)) گفته اند: شركت شيطان در اموال وادار كردن مردم است بتحصيل آن و گرد آوردنش از حرام ، و صرف كردن آن در آنچه جايز نيست ، و در خرج كردن آنان راست از حد ميانه روى بيرون برد كه يا اسراف و تبذير كنند، و يا بخل ورزند و سخت گيرى كنند. و اما شركت در اولاد بچند وجه است : 1 تشويق آنان بوسائل حرام چون زنا و مانند آن . 2 وادار كردن آنان باينكه اولاد و فرزندانشان راست بنامهائى مانند عبدالعزى و عبداللات يعنى بنده عزى ولات كه نام دو بت بوده - نام نهند. 3 فرزندان را گمراه كند باينكه آنها را بكيشهاى باطل و كارهاى زشت بكشاند، اين بود آنچه مفسرين گفته اند، ولى از بعضى احاديث استفاده شود كه مقصود شركت او است در نطفه آنها، و در آن حديث براى شناختن او هم نشانه قرار داده است ، و حديث راست شيخ (ره ) در تهذيب در باب آداب تزويج روايت كرده هر كه خواهد بدانجا مراجعه كند.
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي جَمِيلَةَ يَرْفَعُهُ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الْفَاحِشَ الْمُتَفَحِّشَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :15 رواية :4
از امام باقر (ع ) روايت شده كه فرمود: خدا دشمن دارد دشنام گوى دشنام جورا.

5- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ نَضْرٍ عَنْ عَمْرِو بْنِ نُعْمَانَ الْجُعْفِيِّ قَالَ كَانَ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع صَدِيقٌ لَا يَكَادُ يُفَارِقُهُ إِذَا ذَهَبَ مَكَاناً فَبَيْنَمَا هُوَ يَمْشِى مَعَهُ فِى الْحَذَّاءِينَ وَ مَعَهُ غُلَامٌ لَهُ سِنْدِيٌّ يَمْشِى خَلْفَهُمَا إِذَا الْتَفَتَ الرَّجُلُ يُرِيدُ غُلَامَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَلَمْ يَرَهُ فَلَمَّا نَظَرَ فِى الرَّابِعَةِ قَالَ يَا ابْنَ الْفَاعِلَةِ أَيْنَ كُنْتَ قَالَ فَرَفَعَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَدَهُ فَصَكَّ بِهَا جَبْهَةَ نَفْسِهِ ثُمَّ قَالَ سُبْحَانَ اللَّهِ تَقْذِفُ أُمَّهُ قَدْ كُنْتُ أَرَى أَنَّ لَكَ وَرَعاً فَإِذَا لَيْسَ لَكَ وَرَعٌ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ أُمَّهُ سِنْدِيَّةٌ مُشْرِكَةٌ فَقَالَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً تَنَحَّ عَنِّى قَالَ فَمَا رَأَيْتُهُ يَمْشِى مَعَهُ حَتَّى فَرَّقَ الْمَوْتُ بَيْنَهُمَا
وَ فِى رِوَايَةٍ أُخْرَى إِنَّ لِكُلِّ أُمَّةٍ نِكَاحاً يَحْتَجِزُونَ بِهِ مِنَ الزِّنَا
اصول كافى جلد 4 صفحه :15 رواية :5
عمرو بن نعمان جعفى گويد: امام صادق عليه السلام دوستى داشت كه آن حضرت را بهرجا كه مى رفت رها نميكرد و از او جداست نمى شد، روزى در بازار كفشها همراه حضرت مى رفت ، و دنبالشان غلام او كه از اهل سند بود مى آمد، ناگاه آن مرد به پشت سرخود متوجه شده و غلام راست خواست و او را نديد و تا سه مرتبه بدنبال برگشت و او راست نديد، با چهار كه او را ديد گفت : اى زنازاده كجا بودى ؟ امام صادق عليه السلام دست خود را بلند كرده و به پيشانى خود زد و فرمود: سبحان الله مادرش راست بزنا متهم كنى ؟ من خيال مى كردم تو خوددار و پارسائى ، اكنون مى بينم كه ورع و پارسائى ندارى ؟ عرض كرد: قربانت گردم مادرش زنى است از اهل سند و مشرك است ؟ فرمود: مگر ندانسته اى كه هر ملتى براى خود ازدواجى دارند، از من دور شو عمر و بن نعمان (راوى حديث ) گويد: ديگر او را نديدم كه با آنحضرت راه برود تا آنگاه كه مرگ ميان آنها جدائى انداخت .
و در روايت ديگرى است كه فرمود: (آيا ندانسته اى كه ) براى هر امتى ازدواجى است كه بوسيله آن از زنا جلوگيرى كنند.

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page