فيض (ره ) شايد مقصود از اين نامهائى كه در آن مصحف بوده تفسير براى
((الذين كفروا،
و المشركين
)) بوده نه اينكه جزء آيات قرآن بوده است ، و همين است مقصود از آنچه در
حديث است كه
((راوى گويد: بحضرت اءبى الحسن عليه السلام عرضكردم : ما مى
شنويم آياتى در قرآن (از جانب شما) و آنها با آنچه ما شنيده ايم تفاوت دارد؟
)) و مقصود
از اين حروف تفسير الفاظ قرآن است كه از طريق وحى معلوم شده و رويهمرفته هر چه از
اين سنخ اخبار (يعنى اخبارى كه اشعار در تحريف دارند) از ائمه عليهم السلام رسيده
معناى آنها همين است (يعنى مقصود از آن اضافات يا تغييرات ، تفسير آيات است كه ائمه
عليهم السلام رسيده معناى آنها همين است (يعنى مقصود از آن اضافات يا تغييرات ، تفسير
آيات است كه ائمه عليهم السلام فرموده اند منتها تفاوت آن تفسيرى كه آنها فرموده اند
با تفسيرهاى ديگر اين است كه اينها از طريق وحى بدانها رسيده است ) سپس گويد: و در
كتاب الحجة نيز دسته اى از اين اخبار گذشت و خلاصه تمام آنچه در اينباره رسيده است
حمل بر همين معنائى شود كه گفتيم زيرا اگر تحريف و تغيير در الفاظ قرآن راه يافته
باشد (و چنين احتمالى در كار آيد) بهيچ يك از الفاظ قرآن نمى توانيم تكيه و اعتماد
كنيم ، زيرا روى اين مبنى محتمل است دستخوش تحريف و تغيير شده باشد، و بر خلاف
آنچه خداوند نازل فرموده است باشد، و بنابراين قرآن حجيب براى ما ندارد و فائده بر
آن مترتب نيست و هم چنين دستور به پيروى از قرآن و سفارش بدان ، و دستورى كه
فرموده اند، كه هرگاه دو خبر با يكديگر متعارض شد عرضه بر قرآن نمائيد (و آنچه
موافق با قرآن است بدان عمل كنيد و آنچه مخالف با آن است آنرا رها كنيد) همه اينها بى
فائده است ، و شيخ صدوق (ره ) در كتاب اعتقادات فرموده است : عقيده ما (شيعيان دوازده
امامى ) بر اينست كه قرآنى كه خداى تعالى بپيغمبرش محمد صلى اللّه عليه و آله
نازل فرموده همين است كه در دست مسلمانان و ميان دو جلد است ، و كم و زيادى از آن نشد، و
تعداد سوره هايش نزد مردم (114) سوره است و نزد ما سوره و الضحى و اءلم نشرح
يكسوره است و سوره لا يلاف و اءلم تركيف ، يكسوره است است ، و هر كس بمانسبت دهد كه
ما گوئيم بيش از اين است دروغگو است ، سپس صدوق (ره ) براى اثبات عدم تحريف
استدلال كرده برواياتى كه در ثواب خواندن سوره ها در نمازها و غير آن رسيده است ، و
نيز در ثواب ختم قرآن و تعيين زمان ختم آن رواياتى رسيده و جز اينها از مطالب ديگر
(كه همگى دلالت دارند بر اينكه تحريف و تغييرى در قرآن رخ نداده ) سپس داستان جمع
قرآن كه اميرالمؤ منين عليه السلام فرموده ذكر كند و فيض (ره ) نيز وجهى براى آن
بيان كرده و سپس دنباله بحث عدم تحريف يكى دو حديث ديگر حديثى است كه كلينى (ره )
در كتاب روضه نقل كرده در نامه اى كه حضرت باقر عليه السلام بسعد الخير نوشتند
اين جمله است :
((و از پشت گويد: و اين دو حديث نيز دلالت دارند بر آنچه ما گفتيم كه
مقصود از تحريف و تغيير و حذف همانا از نظر معنى و تفسير است نه از نظر لفظ، يعنى
از نظر تفسير و تاءويل آنرا تغيير و تحريف كرده اند و بر خلاف آنچه خداى تعالى
اراده فرموده حمل نموده اند، و همچنين مقصود از رواياتى كه (در برخى از آيات ) رسيده
است كه اين آيات اينگونه نازل شده همين است (يعنى از لحاظ تفسير و
تاءويل مقصود خداوند اين بوده است و نزول آن اينگونه بوده ) نه آنچه مردم از ظاهر اين
روايات فهميده اند، و مقصود ائمه عليهم السلام اين اين نيست كه در لفظ اينگونه
نازل شده و دستخوش تحريف و تغيير گرديده .
(پايان كلام فيض ره )
مترجم گويد: اين بهترين وجهى است كه براى
حمل اخبارى كه اشعار بر تحريف دارند ذكر شده وگرنه جمعى از علماى شيعه مانند سيد
مرتضى (ره ) اخبارى كه دلالت بر تحريف كند از حشويه دانسته و بكلى بى اعتبارى
شمرده است ، و نظير آنچه فيض (ره ) در حمل اينگونه اخبار بيان كرده است جمعى از
اخباريين مانند شيخ حر عاملى در كتاب اثبات الهداة نيز چنين
حمل كرده اند و ما در اينجا كلام فيض (ره ) كه جامعترين و در عين
حال فشرده تر از كلمات ديگران بود روى رعايت جنبه اختصار انتخاب كرديم . و نكته
ديگرى كه ما را بر آن داشت كه كلام فيض (ره ) و آنچه در ضمن از صدوق (قده )
نقل كرده بود نقل كنيم و دنباله آن اشاره بكلام شيخ حر عاملى (ره ) بنمائيم اين بود كه
عقيده تحريف از اخباريين سرچشمه گرفته است و برخى از آنان هستند كه پافشارى در
اينباره داشته اند و تاءليفاتى هم در اثبات آن نموده اند و ذكر كلام اين سه بزرگوار
كه خود از اخباريين و مورد احترام طرفين هستند براى پاسخ دادن بكسانى است كه
دنبال گفته برخى از اخباريين اين بحث را تا بامروز كشانده اند و گرنه بنا بگفته
يكى از اساتيد بزرگ حفظه اللّه تعالى ميفرمود: گويا من تمام قرآن را بهمين نحو كه
هست هم اكنون باگوش خود از زبان مبارك رسولخدا صلى اللّه عليه و آله مى شنوم ،
زيرا قرآن و اين كتاب بزرگ آسمانى با اءهميت فوق العاده و عجيبى كه مسلمانان بحفظ
و قرائت و ياد دادن آن داشتند چنين نبوده است كه كسى بتواند تغيير و تحريفى در آن
بدهد، فقط در اينجا يك بحث باقى ماند و آن بحث اختلافات قراءات است كه آنهم آن شاء
اللّه در جاى خود بدان اشاره خواهيم نمود.
17- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ النَّضْرِ بْنِ سُوَيْدٍ عَنِ
الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ أَبِي ع مَا ضَرَبَ رَجُلٌ الْقُرْآنَ بَعْضَهُ
بِبَعْضٍ إِلَّا كَفَرَ
اصول كاف ى جلد 4 صفحه : 442 رواية : 17
|
17 حضرت صادق (ع ) فرمود: پدرم عليه السلام فرمود: هيچكس قرآن را بهم نزند جز
اينكه كافر شده است .
| |
شرح :
مقصود از بهم زدن قرآن يا تفسير كردن و جمع ميان آيه هاى آن و استنباط احكام از جمع بين
چند آيه است چنانچه مجلسى (ره ) احتمال داده ، و يا مقصود
تاءويل متشابهات آن طبق دلخواه و بدون دليل و مدركى از جانب معصوم عليه السلام است
چنانچه فيض (ره ) فرموده است .
18- عَنْهُ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ النَّضْرِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِي مَرْيَمَ الْأَنْصَارِيِّ عَنْ
جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ وَقَعَ مُصْحَفٌ فِي الْبَحْرِ فَوَجَدُوهُ وَ قَدْ ذَهَبَ مَا
فِيهِ إِلَّا هَذِهِ الْآيَةَ أَلا إِلَى اللّ هِ تَصِيرُ الْأُمُورُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 442 رواية : 18
|
18 جابر گويد: از حضرت باقر عليه السلام شنيدم كه فرمود: قرآنى در دريا افتاد
و آن را بدست آورند و ديدند كه تمام نوشته هاى آن رفته است جز اين آيه : ((الا الى
اللّه تصير الامور)) (سوره شورى آيه 53).
| |
19- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ مَيْمُونٍ الْقَدَّاحِ قَالَ
قَالَ لِي أَبُو جَعْفَرٍ ع اقْرَأْ قُلْتُ مِنْ أَيِّ شَيْءٍ أَقْرَأُ قَالَ مِنَ السُّورَةِ التَّاسِعَةِ قَالَ فَجَعَلْتُ
أَلْتَمِسُهَا فَقَالَ اقْرَأْ مِنْ سُورَةِ يُونُسَ قَالَ فَقَرَأْتُ لِلَّذِينَ أَحْسَنُوا الْحُسْنى وَ زِي ادَةٌ وَ
لا يَرْهَقُ وُجُوهَهُمْ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِنِّي لَأَعْجَبُ كَيْفَ لَا أَشِيبُ إِذَا
قَرَأْتُ الْقُرْآنَ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 442 رواية : 19
|
19 ميمون قداح گويد: حضرت باقر عليه السلام بمن فرمود: بخوان ، عرض كردم : از
چه بخوانم ؟ فرمود: از سوره نهم ، گويد: من شروع بجستجوى آن كردم فرمود: از
سوره يونس بخوان گويد: پس من اين آيه را خواندم : ((للذين احسنوا الحسنى و زيادة و
لا يرهق و جوههم قتر و لاذلة )) (آيه 26) فرمود؛ رسولخدا صلى اللّه عليه و آله فرمود:
كه راستى من در شگفتم كه چگونه هنگامى كه قرآن مى خوانم مويم سپيده نشود؟.
| |
20- عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ صَالِحِ بْنِ أَبِي حَمَّادٍ عَنِ الْحَجَّالِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ
سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ بِلِس انٍ عَرَبِيٍّ مُبِينٍ قَالَ يُبِينُ الْأَلْسُنَ وَ لَا تُبِينُهُ
الْأَلْسُنُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 442 رواية : 20
|
20 حجال از كسى كه نامبرده از يكى از دو امام باقر و صادق عليهما السلام حديث كند كه
گفت : از آنحضرت پرسيدم : از گفتار خداى
عزوجل (كه درباره قرآن فرمايد:) ((بزبان عربى روشن كننده اى است )) (سوره شعراء
آيه 195)؟ فرمود: يعنى زبانها را بيان كند و زبانى آن را بيان نكند.
| |
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: برخى گفته اند: يعنى قرآن نيازمند باستشهاد به اشعار عرب و
كلمات آنها نيست بلكه بعكس است زيرا قرآن فصيح ترين كلامى است كه همگى بدان
اعتراف دارند. (پايان كلام مجلسى (ره
)).
و متحمل است مقصود اين باشد كه زبان عربى داراى ريزه كاريها و لطائف و كناياتى است
كه آنها با بهيچ زبانى نمى توان ترجمه كرد چنانچه بر
اهل اطلاع از ادبيات عرب پوشيده نيست . و اين بدان جهت است كه لغت عرب جامعترين و
وسيعترين لغات است و گاهى براى يك معنى چندين لغت (كه هر كدام روى نكته خاصى
وضع شده ) و بالعكس براى چندين معنى گاهى يك لغت وضع شده (كه آنهم روى قرينه
و خصوصيات از هم متمايز مى شوند) و البته اين مطلب احتياج بتوضيح بيشترى دارد كه
از وضع شرح و ترجمه ما بيرون است ولى چكيده بحث همان است كه گفته شد.
21- أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ أَبَانٍ عَنْ
عَامِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُذَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ يَقْرَأُ آخِرَ الْكَهْفِ إِلَّا
تَيَقَّظَ فِي السَّاعَةِ الَّتِي يُرِيدُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 443 رواية : 21
|
21 حضرت صادق (ع ) فرمود: هيچكس نيست كه آخر سوره كهف را بخواند جز اينكه در هر
ساعتى كه بخواهد از خواب بيدار شود.
| |
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم | | 
|