مجلسى (ره ) گويد: اين حديث در باب
((لزوم حجت بر عالم
)) گذشت ، و اينكه فرمود:
((براى عالم توبه نيست ....
)) گويا مراد بعالم كسى است كه شاهد بر
احوال آخرت باشد، و مقصود از جاهل آنكس است كه آنرا مشاهده نكرده ، و ممكن است مقصود از
عالم و جاهل همان معناى معروف و متبادر آن باشد و در اينصورت حديث موافق شود با ظاهر
آيه شريفه
((انما التوبة على اللّه للذين يعملون السوء بجهالة ...الايه
)) (سوره
نساء آيه 17) سپس تفاسيرى كه در آيه شده است
نقل كند.
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ
قَالَ خَرَجْنَا إِلَى مَكَّةَ وَ مَعَنَا شَيْخٌ مُتَأَلِّهٌ مُتَعَبِّدٌ لَا يَعْرِفُ هَذَا الْأَمْرَ يُتِمُّ الصَّلَاةَ فِي
الطَّرِيقِ وَ مَعَهُ ابْنُ أَخٍ لَهُ مُسْلِمٌ فَمَرِضَ الشَّيْخُ فَقُلْتُ لِابْنِ أَخِيهِ لَوْ عَرَضْتَ هَذَا الْأَمْرَ
عَلَى عَمِّكَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُخَلِّصَهُ فَقَالَ كُلُّهُمْ دَعُوا الشَّيْخَ حَتَّى يَمُوتَ عَلَى حَالِهِ فَإِنَّهُ
حَسَنُ الْهَيْئَةِ فَلَمْ يَصْبِرْ ابْنُ أَخِيهِ حَتَّى قَالَ لَهُ يَا عَمِّ إِنَّ النَّاسَ ارْتَدُّوا بَعْدَ رَسُولِ
اللَّهِ ص إِلَّا نَفَراً يَسِيراً وَ كَانَ لِعَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع مِنَ الطَّاعَةِ مَا كَانَ لِرَسُولِ اللَّهِ
ص وَ كَانَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ الْحَقُّ وَ الطَّاعَةُ لَهُ قَالَ فَتَنَفَّسَ الشَّيْخُ وَ شَهَقَ وَ قَالَ أَنَا
عَلَى هَذَا وَ خَرَجَتْ نَفْسُهُ فَدَخَلْنَا عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَعَرَضَ عَلِيُّ بْنُ السَّرِيِّ هَذَا
الْكَلَامَ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَقَالَ هُوَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ قَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ السَّرِيِّ إِنَّهُ
لَمْ يَعْرِفْ شَيْئاً مِنْ هَذَا غَيْرَ سَاعَتِهِ تِلْكَ قَالَ فَتُرِيدُونَ مِنْهُ مَا ذَا قَدْ دَخَلَ وَ اللَّهِ الْجَنَّةَ
اصول
كافى جلد 4 صفحه : 175 رواية : 4
|
4 معاوية بن وهب گويد: (سالى ما) بطرف مكه حركت كرديم و با ما پيرى بود
خداپرست و اهل عبادت (ولى ) معترف بمذهب شيعه نبود (و اطلاعى از آن نداشت ) و (بمذهب
سنيها كه تمام خواندن نماز را براى مسافر جايز دانند) نمازش را در راه تمام ميخواند و
برادر زاده اى داشت مسلمان (و شيعه مذهب ) كه همراهش بود، پس آن پير بيمار شد من
ببرادر زاده اش گفتم : كاش مذهب شيعه را بعمويت پيشنهاد ميكردى شايد خدا او را نجات
دهد؟ همه همراهان ما گفتند: بگذاريد پير مرد
بحال خو بميرد زيرا همين حال كه دارد خوب است ، ولى برادرزاده اش تاب نياورد تا
بالاخره بدو گفت : اى عموجان همانا مردم پس از رسولخدا (ص ) مرتد شدند جز عده كمى
، و على بن ابيطالب مانند رسولخدا (ص ) بود كه پيروى و اطاعتش لازم بود، و پس از
رسول خدا حق و طاعت از آن او بود: گويد: آن پير مرد نفسى كشيد و فرياد زد و گفت : من
هم بر همين عقيده هستم ، و جانش از تن بيرون آمد (و مرد) و پس ما شرفياب خدمت حضرت
صادق (ع ) شديم ، على بن سرى (يكى از همراهان ما) سخن پير مرد را (يا جريان را)
بآنحضرت عرض كرد: حضرت فرمود: او مرديست از
اهل بهشت ، على بن سرى عرض كرد: آنمرد جز در آن ساعت از مذهب شيعه هيچ اطلاعى نداشت
؟ فرمود چه چيز ديگر از او مى خواهيد؟ بخدا سوگند وارد بهشت شد.
| |
*باب لمم گناهان خرد، يا سبك از نظر عقاب*
بَابُ اللَّمَمِ
|
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ
أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَب ائِرَ
الْإِثْمِ وَ الْفَو احِشَ إِلَّا اللَّمَمَ قَالَ هُوَ الذَّنْبُ يُلِمُّ بِهِ الرَّجُلُ فَيَمْكُثُ مَا شَاءَ اللَّهُ ثُمَّ يُلِمُّ
بِهِ بَعْدُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 175 رواية : 1
|
1 محمد بن مسلم گويد: به حضرت صاذق عليه السلام عرض كردم : آيا (تفسير) گفتار
خداى عزوجل نزد شما چيست (كه فرمايد): ((آنان كه دورى گزينند از گناهان بزرگ و
ناشايسته ها جز لمم )) (سوره نجم آيه 22)؟ فرمود: لمم گناهى است كه شخص بدان
دست زند، سپس تا خدا خواهد (مدتى ) خود دارى كند و باز دوباره بدان دست زند.
| |
2- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ عَنِ الْعَلَاءِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ
مُسْلِمٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ قُلْتُ لَهُ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَب ائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَو احِشَ إِلَّا اللَّمَمَ
قَالَ الْهَنَةُ بَعْدَ الْهَنَةِ أَيِ الذَّنْبُ بَعْدَ الذَّنْبِ يُلِمُّ بِهِ الْعَبْدُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 176 رواية : 2
|
2 و نيز محمد بن مسلم از يكى از دو امام باقر و يا صادق عليهماالسلام حديث كند كه
فرمود: به آن حضرت عرض كردم : (درباره تفسير لمم در اين آيه ) فرمود: آن گناه پس
از گناه است كه بنده دست بدان زند.
| |
توضيح :
:
((هنه در اين حديث به معناى
((چيز
)) ولى چون در خود حديث حضرت به گناه تفسير
فرموده است از ترجمه
((الهنة بعد الهنة
)) خود دارى شد
)) و
((هنه
)) كلمه كنايه است
.
3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ أَبُو
عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ ذَنْبٌ يَهْجُرُهُ زَمَاناً ثُمَّ يُلِمُّ بِهِ وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ إِلَّا
اللَّمَمَ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَب ائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَو احِشَ إِلَّا
اللَّمَمَ قَالَ الْفَوَاحِشُ الزِّنَى وَ السَّرِقَةُ وَ اللَّمَمُ الرَّجُلُ يُلِمُّ بِالذَّنْبِ فَيَسْتَغْفِرُ اللَّهَ
مِنْهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 176 رواية : 3
|
3 اسحاق بن عمار گويد: حضرت صادق عليه السلام فرمود: هيچ مؤ منى نباشد جز
اينكه براى او گناهى است كه مدتى او را از خود دور ساخته ، سپس بدان دست زند تو
اينست گفتار خداى عزو جل : ((جز لمم )) (در همان آيه كه در حديث (1) گذشت ) و از آن
حضرت تفسير (تمامى آن آيه و) گفتار خداى
عزوجل را پرسيدم ؟ فرمود: مقصود از فواحش (در آيه ) زنا و دزديست ، و لمم آنست كه
شخص به گناه دست زند پس از خداوند آمرزش خواهد.
| |
4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَارِثِ بْنِ بَهْرَامَ عَنْ عَمْرِو بْنِ
جُمَيْعٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ جَاءَنَا يَلْتَمِسُ الْفِقْهَ وَ الْقُرْآنَ وَ تَفْسِيرَهُ فَدَعُوهُ وَ
مَنْ جَاءَنَا يُبْدِي عَوْرَةً قَدْ سَتَرَهَا اللَّهُ فَنَحُّوهُ فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ جُعِلْتُ فِدَاكَ وَ
اللَّهِ إِنَّنِي لَمُقِيمٌ عَلَى ذَنْبٍ مُنْذُ دَهْرٍ أُرِيدُ أَنْ أَتَحَوَّلَ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ فَمَا أَقْدِرُ عَلَيْهِ فَقَالَ
لَهُ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّكَ وَ مَا يَمْنَعُهُ أَنْ يَنْقُلَكَ مِنْهُ إِلَى غَيْرِهِ إِلَّا لِكَيْ تَخَافَهُ
اصول
كافى جلد 4 صفحه : 176 رواية : 4
|
4 عمروبن جميع گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: هر كه نزد ما آيد و فقه و قرآن
و تفسير انرا جويد از او دست بداريد (تا بيايد و فرا گيرد) و هر كه نزد ما آيد تا
عيبى كه خدا پوشانده است فاش كند او را دور كنيد (و از آمدنش به نزد ما جلوگيرى
كنيد)) يكى از آنمردم (كه حاضر بود) عرض كرد: قربانت بخدا سوگند همانا من دير
زمانى است دچار گناهى هستم و هرچه خواهم كه از آن گناه بسوى كار (نيك ) ديگرى
بيرون روم و آنار وانهم نتوانم ؟ حضرت باو فرمود: اگر راستگوئى پس همانا خدا تو
را دوست دارد و چيزى جلوگير او نشده كه تو را از آن بكار (نيك ) ديگرى
نقل دهد جز اينكه (خواهد) كه تو از او در ترس باشى .
| |
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: عورت بچيز قبيح گويند، و بهر چيز كه از آن شرم آيد و ظاهر اين
است كه مقصود اظهار و آشكار نمودن گناهان خودش باشد كه اعتراف بآن موجب حد و
تعريز بوده ، دستور داد كه
((آنها را دور سازيد
)) تا نزد ما بگناه خود اقرار نكنند
بلكه (برود) و ميان خود و خداوند توبه كند، و
محتمل است مقصود اظهار عيبب ديگرى بوده كه مشهور بدان نشده چه براى غيبت كردن از او
يا براى اداء شهادت ، زيرا پنهان كردن عيبها بهتر است ، لكن
احتمال اول ظاهرتر است و در كتاب حدود مؤ يدى بر آن بيايد، و گفته شده است :
آنحضرت جمعى از اصحابش كه فراست داشتند به آنها دستور داده بود كه از ورود
كسانى كه اهل افشاء اسرار هستند به نزد آنها جلوگيرى كنند، زيرا با شدت خوف و
تقيه كه در كار بوده فاش شدن اسرار ائمه عليهم السلام براى آنها و شيعيانشان
مصلحت نبوده است .
5- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي
عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَا مِنْ ذَنْبٍ إِلَّا وَ قَدْ طُبِعَ عَلَيْهِ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ يَهْجُرُهُ الزَّمَانَ ثُمَّ يُلِمُّ بِهِ وَ هُوَ
قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَب ائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَو احِشَ إِلَّا اللَّمَمَ قَالَ اللَّمَّامُ
الْعَبْدُ الَّذِي يُلِمُّ الذَّنْبَ بَعْدَ الذَّنْبِ لَيْسَ مِنْ سَلِيقَتِهِ أَيْ مِنْ طَبِيعَتِهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 177 رواية : 5
|
5 حضرت صادق (ع ) فرمود: هيچ گناهى نيست جز آنكه بنده مؤ منى بدان خو گرفته ،
مدتى آنرا واگذارد سپس (دوباره ) بآن دست زند، و آن است گفتار خداى
عزوجل : ((آنانكه دورى گزينند از گناهان بزرگ و ناشايسته ها جز لمم )) فرمود: لمام
: آن بنده ايست كه بگناهى پس از گناهى دست زند كه موافق سليقه او يعنى از طبيعت او
نيست .
| |
شرح :
فيض (ره ) گويد:
((و قد طبع عليه
)) يعنى بخاطر پيش آمدى كه كرده بر آن گناه خو
گرفته و ميتواند از خود دور كند، و مقصود از
((طبع عليه
)) طبيعت اوليه و سرشت در
آفرينش نيست وگرنه ترك آن براى او ممكن نبود و بنابراين منافاتى ميان
اول حديث با آخر آن نيست .
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم | | 
|