next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: محتمل است كه اين كلام در زمان بنى اميه صادر شده كه اهل شام از بنى اميه و پيروانشان بودند و آنها منافق بودند كه بزبان اظهار اسلام ميكردند و در دل كافر بودند، و منافق از كافر بدتر است ، و هم آنها بودند كه اميرالمؤ منين عليه السلام را سب ميكردند و اين خود كفر بخداى بزرگ بود ولى نصارى و اهل روم چنين كارى نميكردند (پس بدو سبب اين ها بدتر از اهل روم بودند) تا آنكه گويد: و تفاوت بين اين شهرها براى اين بوده است كه بيشتر مخالفين در آن زمان از ناصبيان منحرف از اهل بيت عليهم السلام بوده اند و مخصوصا اهل اين سه شهر، و سبب اختلافشان تفاوت آنها در دشمن اهل بيت عليهم السلام از جهت شدت و ضعف بوده است ، و شبهه نيست در اين كه ناصبيها خبيث تر از كفارند، و نسبت اهل مكه بكفر آشكارا بجهت اظهار دشمنى آنها با خاندان پيغمبر (ص ) است كه تا امروز هم در ميان آنان هست و روز عاشورا را از بزرگترين عيدهاى خود دانند، و بعضى گفته اند: اين كه اهل مكه بكفر نسبت داده شده اند براى اينست كه آنها هرگاه نافرمانى يا پرستش غير از خدا را كنند، با جز اولياء خدا را دوست دارند ملحد و مشرك شوند، زيرا خداى تعالى فرمايد: ((و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم )) و در روايت صحيح است كه حضرت صادق عليه السلام در تفسير اين آيه فرمود: هر كه در مكه پرستش غير از خدا كند يا جز دوستان خدا را در آن دوست بدارد او بستم ملحد شده و بر خدا است كه از عذاب دردناكش باو بجشاند.
4- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِى بَصِيرٍ عَنْ أَحَدِهِمَا ع قَالَ إِنَّ أَهْلَ مَكَّةَ لَيَكْفُرُونَ بِاللَّهِ جَهْرَةً وَ إِنَّ أَهْلَ الْمَدِينَةِ أَخْبَثُ مِنْ أَهْلِ مَكَّةَ أَخْبَثُ مِنْهُمْ سَبْعِينَ ضِعْفاً
اصول كافى جلد 4 صفحه :135 رواية :4
ابو بصير از حضرت باقر يا حضرت صادق عليهما السلام حديث كند كه فرمود: همانا اهل مكه آشكارا بخداوند كفر ورزند، و اهل مدينه از اهل مكه خبيث ترند، هفتاد بار خبيث ترند.

5- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ سَيْفِ بْنِ عَمِيرَةَ عَنْ أَبِى بَكْرٍ الْحَضْرَمِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَهْلُ الشَّامِ شَرٌّ أَمْ أَهْلُ الرُّومِ فَقَالَ إِنَّ الرُّومَ كَفَرُوا وَ لَمْ يُعَادُونَا وَ إِنَّ أَهْلَ الشَّامِ كَفَرُوا وَ عَادَوْنَا
اصول كافى جلد 4 صفحه :135 رواية :5
ابوبكر حضر مى گويد: بحضرت صادق عليه السلام عرضكردم : اهل شام بدترند يا اهل روم ؟ فرمود: (مردمان ) روم كافرند ولى با ما دشمنى نكنند، و اهل شام هم كافرند و هم با ما دشمنى كنند.
توضيح فيض (ره ) گويد: مقصود از مرجئه همان معناى اول از دو معنا است (كه گذشت و آن اين بود كه مرجئه آنانند كه على عليه السلام را چهارمين خليفه دانند) زيرا آنهايند كه ملتهاى زيادى هستند.

6- عَنْهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنِ النَّضْرِ بْنِ شُعَيْبٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْفُضَيْلِ بْنِ يَسَارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لَا تُجَالِسُوهُمْ يَعْنِي الْمُرْجِئَةَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ لَعَنَ اللَّهُ مِلَلَهُمُ الْمُشْرِكَةَ الَّذِينَ لَا يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَى شَيْءٍ مِنَ الْأَشْيَاءِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :135 رواية :6
فضيل بين يسار از حضرت صادق (ع ) حديث كند كه آن حضرت فرمود: با آنها يعنى مرجئه همنشين نشويد، خدا آنها و ملتهاى مشركان را لعنت كند در هيچ چيز خدا را پرستش نكنند.

*باب دل بدست آورندگان*

بَابُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ جَمِيعاً عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لَمْ تَدْخُلِ الْمَعْرِفَةُ قُلُوبَهُمْ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَتَأَلَّفُهُمْ وَ يُعَرِّفُهُمْ لِكَيْمَا يَعْرِفُوا وَ يُعَلِّمُهُمْ
اصول كافى جلد 4 صفحه :136 رواية :1
حضرت باقر (ع ) فرمود: ((مؤ لفة قلوبهم )) مردمى بودند كه خدا را بيگانگى شناختند و از پرستش آنچه بجز خدا پرستش مى شود دست برداشته بودند ولى در دل آنها شناختن اينكه محمد رسولخدا است وارد نشده بود، و شيوه رسولخدا(ص ) اين بود كه دل آنها را بدست آورد (و آنها را بخود نزديك كند) و (با نشان دادن براهين و معجزات دين اسلام و رسالت خود را) بآنها مى فهماند تا بفهمند و (شرايع و دستورات دين را) بآنها ياد مى داد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: بدانكه ((مؤ لفة قلوبهم )) يك دسته از مستحقين زكاة هستند كه خداوند در قرآن بيان فرموده است ، و از اين اخبار ظاهر گردد كه اينها مردمى بودند كه اظهار اسلام مى كردند ولى پابرجا در آن نبودند پس آنها يا منافق بودند و يا در شك بودند، خداى تعالى سهمى از زكات و غنيمتها بآنها اختصاص داد تا دلشان باسلام الفت گيرد و در دين پابرجا شوند، و در جهاد با مشركين از آنان كمك گرفته شود تا آنكه گويد: و مشهور ميان اصحاب ما آنست كه ايشان كفارى بودند كه براى جهاد از آنان دلجويى مى شد.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ قَالَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ هُمْ فِى ذَلِكَ شُكَّاكٌ فِى بَعْضِ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ ص فَأَمَرَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ نَبِيَّهُ ص أَنْ يَتَأَلَّفَهُمْ بِالْمَالِ وَ الْعَطَاءِ لِكَيْ يَحْسُنَ إِسْلَامُهُمْ وَ يَثْبُتُوا عَلَى دِينِهِمُ الَّذِى دَخَلُوا فِيهِ وَ أَقَرُّوا بِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَوْمَ حُنَيْنٍ تَأَلَّفَ رُؤَسَاءَ الْعَرَبِ مِنْ قُرَيْشٍ وَ سَائِرِ مُضَرَ مِنْهُمْ أَبُو سُفْيَانَ بْنُ حَرْبٍ وَ عُيَيْنَةُ بْنُ حُصَيْنٍ الْفَزَارِيُّ وَ أَشْبَاهُهُمْ مِنَ النَّاسِ فَغَضِبَتِ الْأَنْصَارُ وَ اجْتَمَعَتْ إِلَى سَعْدِ بْنِ عُبَادَةَ فَانْطَلَقَ بِهِمْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ ص بِالْجِعْرَانَةِ فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ تَأْذَنُ لِى فِى الْكَلَامِ فَقَالَ نَعَمْ فَقَالَ إِنْ كَانَ هَذَا الْأَمْرُ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ الَّتِى قَسَمْتَ بَيْنَ قَوْمِكَ شَيْئاً أَنْزَلَهُ اللَّهُ رَضِينَا وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ لَمْ نَرْضَ قَالَ زُرَارَةُ وَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَا مَعْشَرَ الْأَنْصَارِ أَ كُلُّكُمْ عَلَى قَوْلِ سَيِّدِكُمْ سَعْدٍ فَقَالُوا سَيِّدُنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ قَالُوا فِى الثَّالِثَةِ نَحْنُ عَلَى مِثْلِ قَوْلِهِ وَ رَأْيِهِ قَالَ زُرَارَةُ فَسَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع يَقُولُ فَحَطَّ اللَّهُ نُورَهُمْ وَ فَرَضَ اللَّهُ لِلْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سَهْماً فِى الْقُرْآنِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :136 رواية :2
زراره گويد: از امام محمد باقر (ع ) (از تفسير) گفتار خداى عزوجل پرسيدم (كه فرمايد): ((و المؤ لفة قلوبهم )) (سوره توبه آيه 60) فرمود: ايشان مردمى بودند كه خداى عزوجل را بيگانگى شناختند و از پرستش آنچه جز خداوند پرستش شود دست برداشته بودند، و گواهى دادند، كه معبودى جز خداى يگانه نيست و محمد(ص ) رسولخدا است ، ولى با اين حال در برخى از آنچه پيغمبر(ص ) آورده بود شك داشتند، پس خداى عزوجل به پيغمبر خود دستور داد بوسيله مال و عطا(ى بآنها) آنانرا با اسلام الفت دهد تا اسلام آنها نيكو شود، و بر اين دين كه بدان درآمده اند و بدان اعتراف كرده اند پابرجا شوند، و همانا رسولخدا(ص ) در جريان جنگ حنين بهمين وسيله از رؤ ساى عرب از قريش و ساير قبايل مضر دلجوئى كرد، و از آن جمله ابوسفيان بن حرب و عيينة بن حصين قزارى بودند، پس انصار (از اين جريان ) خشمگين شدند و نزد سعد بن عباده (رئيس انصار) گرد آمدند، و سعد آنها را در جعرانة (كه محلى ميان مكه و مدينه بود) خدمت پيغمبر(ص ) آورد و عرضكرد: اى رسولخدا اجازه سخن بمن مى دهيد؟ فرمود: آرى ، پس ‍ عرضكرد: اگر اين كار (كه انجام دادى ) يعنى اين اموال كه ميان قوم خود قسمت كردى كارى بود كه خداوند دستور داده بود ما رضايت داديم ، و اگر نه اينست ما رضايت ندهيم ؟ زراره گويد: شنيدم از حضرت باقر (ع ) كه فرمود: پس ‍ رسولخدا(ص ) فرمود: اى گروه انصار آيا همه شما با گفتار بزرگ (و رئيستان ) سعد هماهنگ هستيد؟ گفتند: بزرگ و سيد ما خدا و رسول اوست ، (و تا سه مرتبه اين پرسش و جواب تكرار شد) و در مرتبه سوم گفتند: ما هم براءى و قول او هستيم (و همان را گوييم كه او گفت ) زراره گويد: شنيدم حضرت باقر (ع ) مى فرمود: پس خداوند نور ايمان آنها را (براى اين حرفشان ) تنزل داد، و براى ((مؤ لفة قلوبهم )) در قرآن سهمى مقرر داشت .

شرح :
حنين نام دره وسيعى است ميان مكه و طائف كه در آنجا در سال هشت هجرى ميان لشكر اسلام و قبيله هوازن و ثقيف كه مردمانى مشرك و جنگجو بودند جنگى واقع شد و آن جنگ را بنام آن مكان جنگ حنين ناميدند، و در آغاز جنگ لشكر اسلام بواسطه دليرى و شهامت دشمن گريختند، و بيارى خداوند باز گشتند و دشمن رو بفرار نهاده با وطاس و طائف و بطن نخله گريختند مسلمانان از پى هزيمت شدگان رفته و پس از جنگ و گريزهاى مختصرى مسلمين اموال زيادى از آنان بغنيمت گرفتند و از مردان و زنان و كودكان آنها ششهزار نفر باسيرى بردند و در ميان اسيران شيماء دختر حليمه (و خواهر رضاعى رسول خدا (ص ) ) بود كه آن حضرت مسلمانان بيشتر آن اسيران را بسبب وساطت شيماء آزاد كردند و اموال را تقسيم كردند.
3- عَلِيٌّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ لَمْ يَكُونُوا قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْيَوْمَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :138 رواية :3
حضرت باقر (ع ) فرمود: هيچ زمانى ((مؤ لفة قلوبهم )) بيشتر از امروز نبوده اند.

شرح :
فيض عليه الرحمة گويد: اين فرمايش حضرت بخاطر اينست كه ديانت بيشتر مسلمانان در هر زمان روى دنياى آنها پايه گذارى شده اگر وضع دنيا آنها خوب شد (و بنوائى رسيدند) بدين خود خوشنود شوند و تن در دهند، و اگر چيزى از دنيا بآنها نرسيد نگران شوند و پشت پا بدين زدند.
4- عَلِيٌّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عَبْدِ الْحَمِيدِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ غَالِبٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَا إِسْحَاقُ كَمْ تَرَى أَهْلَ هَذِهِ الْآيَةِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْه ا رَضُوا وَ إِنْ لَمْ يُعْطَوْا مِنْه ا إِذ ا هُمْ يَسْخَطُونَ قَالَ ثُمَّ قَالَ هُمْ أَكْثَرُ مِنْ ثُلُثَيِ النَّاسِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :138 رواية :4
اسحاق بن غالب گويد: حضرت صادق (ع ) بمن فرمود: بنظر تو چقدر مردم اهل اين آيه هستند (كه خدا فرمايد): ((اگر از آن صدقات بآنها داده شود خوشنود شوند و اگر بآنها داده نشود از آن ناگهان خشم كنند)) (سوره توبه آيه 58)؟ گويد: (خود) آن حضرت فرمود: آنان بيش از دو سوم مردم هستند.

توضيح :
شيخ طبرسى (ره ) و ديگران گويند: چون پيغمبر (ص ) غنيمتهاى حنين را چنانچه گذشت تقسيم فرمود حرد قوص بن زهير (يكى از آنانكه بعدها از سران خوارج شد) يا ديگرى از منافقين بآن حضرت ايراد و خرده گيرى كردند و گفتند بتساوى قسمت نكرد؟ يا گفتند آيا اين عدالت است (كه بما چيزى ندهى و بآنها تقسيم كردى ؟) سپس اين آيه نازل شد: ((و منهم من يلمزك فى الصدقات فان اعطوا منها....)) يعنى و برخى از ايشان بتو درباره صدقات خرده گيرند پس اگر بآنها داده شود....)) و مقصود حضرت اينست كه بيشتر مردمان اين زمان هم اينگونه هستند.
5- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ حَسَّانَ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ رَجُلٍ قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع مَا كَانَتِ الْمُؤَلَّفَةُ قُلُوبُهُمْ قَطُّ أَكْثَرَ مِنْهُمُ الْيَوْمَ وَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَرَجُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ لَمْ تَدْخُلْ مَعْرِفَةُ مُحَمَّدٍ رَسُولِ اللَّهِ ص قُلُوبَهُمْ وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَأَلَّفَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ تَأَلَّفَهُمُ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ ص لِكَيْمَا يَعْرِفُوا
اصول كافى جلد 4 صفحه :138 رواية :5
حضرت باقر (ع ) فرمود: هيچگاه ((مؤ لفة قلوبهم )) بيش از امروز نبوده اند و آنها مردمانى بودند كه خدا را بيگانگى شناختند، و از شرك بيرون آمدند، ولى معرفت رسالت محمد (ص ) و آنچه (از جانب خدا آورده بود) در دلهاى آنان استوار نشد، و رسول خدا (ص ) از آنان دلجويى كرد و همچنين مؤ منين پس از رسولخدا(ص ) با آنها الفت گرفتند تا آنكه معرفت پيدا كنند.

*باب در اشتراك منافقين و گمراهان و شيطان با مؤ منين و فرشتگان در دعوت الهيه*

بَابٌ فِى ذِكْرِ الْمُنَافِقِينَ وَ الضُّلَّالِ وَ إِبْلِيسَ فِى الدَّعْوَةِ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ قَالَ كَانَ الطَّيَّارُ يَقُولُ لِي إِبْلِيسُ لَيْسَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ وَ إِنَّمَا أُمِرَتِ الْمَلَائِكَةُ بِالسُّجُودِ لاِدَمَ ع فَقَالَ إِبْلِيسُ لَا أَسْجُدُ فَمَا لِإِبْلِيسَ يَعْصِى حِينَ لَمْ يَسْجُدْ وَ لَيْسَ هُوَ مِنَ الْمَلَائِكَةِ قَالَ فَدَخَلْتُ أَنَا وَ هُوَ عَلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فَأَحْسَنَ وَ اللَّهِ فِى الْمَسْأَلَةِ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ رَأَيْتَ مَا نَدَبَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيْهِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ قَوْلِهِ ي ا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَ دَخَلَ فِى ذَلِكَ الْمُنَافِقُونَ مَعَهُمْ قَالَ نَعَمْ وَ الضُّلَّالُ وَ كُلُّ مَنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ وَ كَانَ إِبْلِيسُ مِمَّنْ أَقَرَّ بِالدَّعْوَةِ الظَّاهِرَةِ مَعَهُمْ
اصول كافى جلد 4 صفحه :139 رواية :1
جميل گويد: طيار بمن مى گفت : شيطان كه از فرشتگان نبود، و جز اين نيست كه فرشتگان ماءمور بسجده براى آدم عليه السلام شدند، و شيطان گفت : من سجده نميكنم ، پس چرا شيطان گناهكار شد آنگاه كه سجده نكرد با اينكه او از فرشتگان نبود؟ گويد: من و او خدمت حضرت صادق عليه السلام شرفياب شديم ، و بخدا سوگند پرسش خود را بطرز نيكوئى طرح كرد و عرضكرد: قربانت شوم بفرماييد آنچه خداوند مؤ منين را خوانده است از اين كه فرموده است : ((اى كسانيكه ايمان آورده ايد)) آيا منافقان هم در اين خطاب وارد مى شوند (و خطاب شامل آنان نيز گردد؟) فرمود: آرى و شامل گمراهان نيز گردد، و شامل هر كس كه بدعوت آشكار (اسلام ) اعتراف كرده نيز گردد، و شيطان هم از كسانى بود كه بدعوت آشكار با آنان (يعنى فرشتگان ) اعتراف كرده بود.

شرح :
مقصود از اين كه راوى گويد: طيار سؤ ال را خوب طرح كرد روشن است زيرا خدمت امام عليه السلام كه رسيدند ادب را رعايت كرد و سؤ ال اصلى را كه صورت اعتراض بخداى تعالى داشت طرح نكرد، بلكه سؤ ال ديگرى طرح كرد كه اين صورت را نداشت ولى در ريشه با هم مشترك بودند و از جواب امام عليه السلام شبهه اصلى نيز برطرف شده و جواب آن نيز داده مى شد، و امام عليه السلام چون از راه اعجاز منظور اصلى او را متوجه شده بود سؤ ال اصلى را هم طرح فرموده و از آن جواب داد.

*باب در تفسير گفتار خداى تعالى : و برخى از مردم خدا را بر حرف پرستش كنند*

بَابٌ فِى قَوْلِهِ تَعَالَى وَ مِنَ النّ اسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّ هَ عَلى حَرْفٍ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنِ الْفُضَيْلِ وَ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنَ النّ اسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّ هَ عَلى حَرْفٍ فَإِنْ أَص ابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ إِنْ أَص ابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْي ا وَ الْآخِرَةَ قَالَ زُرَارَةُ سَأَلْتُ عَنْهَا أَبَا جَعْفَرٍ ع فَقَالَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ عَبَدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ شَكُّوا فِى مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَتَكَلَّمُوا بِالْإِسْلَامِ وَ شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَقَرُّوا بِالْقُرْآنِ وَ هُمْ فِى ذَلِكَ شَاكُّونَ فِى مُحَمَّدٍ ص ‍ وَ مَا جَاءَ بِهِ وَ لَيْسُوا شُكَّاكاً فِى اللَّهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنَ النّ اسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّ هَ عَلى حَرْفٍ يَعْنِى عَلَى شَكٍّ فِى مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَإِنْ أَص ابَهُ خَيْرٌ يَعْنِى عَافِيَةً فِى نَفْسِهِ وَ مَالِهِ وَ وُلْدِهِ اطْمَأَنَّ بِهِ وَ رَضِيَ بِهِ وَ إِنْ أَص ابَتْهُ فِتْنَةٌ يَعْنِى بَلَاءً فِى جَسَدِهِ أَوْ مَالِهِ تَطَيَّرَ وَ كَرِهَ الْمُقَامَ عَلَى الْإِقْرَارِ بِالنَّبِيِّ ص فَرَجَعَ إِلَى الْوُقُوفِ وَ الشَّكِّ فَنَصَبَ الْعَدَاوَةَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ الْجُحُودَ بِالنَّبِيِّ وَ مَا جَاءَ بِهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :139 رواية :1
زراره گويد: از حضرت باقر (ع ) از گفتار خداى عزوجل : ((و برخى از مردم خدا را بر حرف پرستش كنند. پس اگر خوبى و خوشى بدو رسيد بدان آسوده خاطر است ، و اگر آزمايش و فتنه بدو رسد روى بر تابد و در دنيا و آخرت زيانكار است )) (سوره حج آيه 11) پرسيدم ؟ فرمود: اينان مردمى بودند كه خدا را پرستش كردند، و دست از پرستش ‍ آنچه جز خدا مى شد كشيدند، ولى درباره محمد (ص ) و آنچه آورده بود شبهه كردند، و در شك بودند پس اسلام را بزبان جارى كردند و گواهى دادند كه معبودى جز خداى يگانه نيست و اين كه محمد (ص ) رسول خدا است ، و بقرآن نيز اعتراف كردند، ولى با اين حال آنها درباره محمد (ص ) و آنچه آورده بود در شك بودند، اگر چه درباره خدا شك نداشتند، خداى عزوجل فرمايد: ((و برخى از مردمند كه خدا را بر حرف پرستش كنند)) يعنى بر شك درباره محمد (ص ) و آنچه آورده است ((پس اگر باو خوبى رسد)) يعنى عافيت در خود و مال و فرزندش ((بآن آسوده گردد)) و خشنود گردد ((و اگر فتنه اى باو رسد)) يعنى بلائى در تن يا مالش ، آن را بفال بد گيرد و از پابرجا بودن بر اقرار پيغمبر (ص ) بدش آيد و بتوقف و شك برگردد، و بدشمنى خدا و رسولش انكار بپيغمبر و آنچه آورده است برخيزد.

شرح :
((حرف در لغت بمعناى طرف و كنار و حاشيه است ، مجلسى (ره ) از بيضاوى نقل كند كه در تفسير ((على حرف )) گفته است يعنى در كنار دين است و پابرجا نيست مانند كسى كه در كنار (و حاشيه ) لشكر است اگر احساس پيروزى كند پابرجا بايستد و گرنه فرار كند و بگريزد، و روايت شده كه اين آيه درباره دسته اى از بدويان حجاز نازل گرديد كه بمدينه آمده بودند (و اسلام اختيار كرده بودند) و هر كدام تنش سالم بود و اسبش كره خوبى مى زائيد، و زنش پسر نيكوئى مى آورد و مال و گله اش زياد مى شد مى گفت : از وقتى وارد در اين دين شده ام جز خوبى نديدم ، و دلبند و آسوده خاطر مى گرديد و اگر بر خلاف آن بود مى گفت : جز بدى چيزى نديدم و برمى گشت .
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُوسَى بْنِ بَكْرٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ مِنَ النّ اسِ مَنْ يَعْبُدُ اللّ هَ عَلى حَرْفٍ قَالَ هُمْ قَوْمٌ وَحَّدُوا اللَّهَ وَ خَلَعُوا عِبَادَةَ مَنْ يُعْبَدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَخَرَجُوا مِنَ الشِّرْكِ وَ لَمْ يَعْرِفُوا أَنَّ مُحَمَّداً ص رَسُولُ اللَّهِ فَهُمْ يَعْبُدُونَ اللَّهَ عَلَى شَكٍّ فِى مُحَمَّدٍ ص وَ مَا جَاءَ بِهِ فَأَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص وَ قَالُوا نَنْظُرُ فَإِنْ كَثُرَتْ أَمْوَالُنَا وَ عُوفِينَا فِى أَنْفُسِنَا وَ أَوْلَادِنَا عَلِمْنَا أَنَّهُ صَادِقٌ وَ أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ ذَلِكَ نَظَرْنَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَإِنْ أَص ابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ يَعْنِى عَافِيَةً فِى الدُّنْيَا وَ إِنْ أَص ابَتْهُ فِتْنَةٌ يَعْنِى بَلَاءً فِى نَفْسِهِ وَ مَالِهِ انْقَلَبَ عَلى وَجْهِهِ انْقَلَبَ عَلَى شَكِّهِ إِلَى الشِّرْكِ خَسِرَ الدُّنْي ا وَ الْآخِرَةَ ذ لِكَ هُوَ الْخُسْر انُ الْمُبِينُ يَدْعُوا مِنْ دُونِ اللّهِ ما لا يَضُرُّهُ وَ ما لا يَنْفَعُهُ قَالَ يَنْقَلِبُ مُشْرِكاً يَدْعُو غَيْرَ اللَّهِ وَ يَعْبُدُ غَيْرَهُ فَمِنْهُمْ مَنْ يَعْرِفُ وَ يَدْخُلُ الْإِيمَانُ قَلْبَهُ فَيُؤْمِنُ وَ يُصَدِّقُ وَ يَزُولُ عَنْ مَنْزِلَتِهِ مِنَ الشَّكِّ إِلَى الْإِيمَانِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَثْبُتُ عَلَى شَكِّهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْقَلِبُ إِلَى الشِّرْكِ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ مِثْلَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :140 رواية :2
و نيز زراره از آنحضرت حديث كند كه در تفسير اين آيه فرموده : ايشان مردمى بودند كه خدا را يگانه دانستند، و از پرستش آنچه جز خداوند پرستش شود دست برداشتند، پس (بدينجهت ) از شرك بيرون جستند، ولى ندانستند كه محمد (ص ) رسول خداست ، و اينها خدا را پرستيدند با شك درباره محمد (ص ) و آنچه آورده است ، پس اينان نزد رسول خدا (ص ) آمدند و گفتند: ما نظر ميكنيم اگر ديديم اموال ما بسيار شد و از جهت تن خودمان و فرزندانمان بعافيت و صحت مانديم مى دانيم كه او راستگو است و پيامبر خدا است ، و اگر جز اين شد تاءمل مى كنيم ، خداى عزوجل فرمود: ((پس اگر باو خوبى رسد بدان آسوده خاطر گردد)) يعنى عافيت در دنيا ((و اگر فتنه اى باو رسد)) يعنى بلائى در جان و مالش ((روباز گرداند)) (يعنى ) بشك خود بسوى شرك باز گردد ((زيانكار است در دنيا و آخرت اينست آن زيان آشكار، مى خواند جز خدا آنچه نه زيانش رساند و نه سودش دهد)) (سوره حج آيه 12) فرمود: بشرك برگردد و جز خدا را بخواند و جز او را پرستش كند، پس برخى از آنها كسانى هستند كه مى فهمند و ايمان در دلشان وارد گردد پس ايمان آورد و باور كند و از سر منزلشك بمقام ايمان درآيد، (دسته ديگر) آنهايند كه بر شك خود پابرجايند و دسته سوم آنهايند كه بشرك برگردند.
و على بن ابراهيم نيز مانند اين خبر را از زراره حديث كرده است .

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page