next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page


21- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ اصْبِرُوا عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ تَصَبَّرُوا عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَإِنَّمَا الدُّنْيَا سَاعَةٌ فَمَا مَضَى فَلَيْسَ تَجِدُ لَهُ سُرُوراً وَ لَا حُزْناً وَ مَا لَمْ يَأْتِ فَلَيْسَ تَعْرِفُهُ فَاصْبِرْ عَلَى تِلْكَ السَّاعَةِ الَّتِي أَنْتَ فِيهَا فَكَأَنَّكَ قَدِ اغْتَبَطْتَ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 198 رواية : 21
21 سماعه گويد از حضرت صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: بر طاعت خدا صبر كنيد و از نافرمانى خدا شكيبائى ورزيد (و خود را بصير وادار كنيد) زيرا جز اين نيست كه دنيا ساعتى است ، چون آنچه گذشته است اكنون نه از شادى آن چيزى دست تو است و نه از اندوهش ، و آنچه نيامده است كه ندانى چگونه است ، پس اكنون بر آن ساعتى كه در آن هستى صبر كن (كه اگر صبر كردى ) بزودى مورد رشك ديگران واقع شوى .

شرح :
مجلسى (ره ) در جمله پايان حديث گويد: يعنى پس از مرگ در حال نيكى قرار گيرى كه مردمان بر تو غبطه برند و آرزوى آن حال تو را كنند و تلخى صبر هم از كامت بيرون رفته و پايان يافته .
22- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ الْخَضِرُ لِمُوسَى ع يَا مُوسَى إِنَّ أَصْلَحَ يَوْمَيْكَ الَّذِي هُوَ أَمَامَكَ فَانْظُرْ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ وَ أَعِدَّ لَهُ الْجَوَابَ فَإِنَّكَ مَوْقُوفٌ وَ مَسْئُولٌ وَ خُذْ مَوْعِظَتَكَ مِنَ الدَّهْرِ فَإِنَّ الدَّهْرَ طَوِيلٌ قَصِيرٌ فَاعْمَلْ كَأَنَّكَ تَرَى ثَوَابَ عَمَلِكَ لِيَكُونَ أَطْمَعَ لَكَ فِي الْآخِرَةِ فَإِنَّ مَا هُوَ آتٍ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا هُوَ قَدْ وَلَّى مِنْهَا
اصول كافى جلد 4 صفحه : 198 رواية : 22
22- و نيز حضرت صادق عليه السلام فرمود: اى موسى بهترين دو روز (زندگانى دنيا و آخرتت ) همان روزى كه در پيش دارى (كه روز آخرت باشد) پس ببين كه آنروز چه روزى است و جوابى براى آن آماده و مهيا كن ، زيرا تو بازداشت شوى ، و پرسش شوى ، و تو پند خود را از دنيا بگير، زيرا روزگار هم دراز است و هم كوتاه ، پس چنان كار كن كه گويا ثواب كردارت را بچشم خود ببينى تا بآخرت خود اميدوارتر باشى ، زيرا آنچه از دنيا بيايد همانند آنست كه رفته است .

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: اينكه حضرت فرمود ((زيرا روزگار هم دراز است و هم كوتاه )) چند احتمال دارد: اول اينكه روزگار پند دراز است زيرا ميتواند پند بگيرد و در حال اهل سعادت و شقاوت از اول روزگار تا زمانى كه خودش در آنست بينديشد گويا با همه آنها زندگى كرده است ، و اما لذتهاى آن كوتاه است . دوم اينكه روزگار از جهت پند و اندرز دراز است زيرا انسان ميتواند بكمتر زمانى بيدار شود، چون دنيا پيوسته در انقلاب و زير و رو شدن است ، ولى از جهت كار و عمل كوتاه است و بايد فرصت را غنيمت شمرد، سوم اينكه روزگار براى نيكوكاران دراز است و مى توانند سعادتهاى بزرگى در كمترين زمانى بدست آوردند و اينان در اين عمرهاى كوتاهشان كارهاى زيادى انجام دهند، و آثار نيكوئى از آنها بيادگار ماند، ولى براى بدكاران روزگار كوتاه است زيرا لذات آنها فانى شده و عقوبتهاى آن براى ايشان بجاى مانده ، و از عمرشان سودى نبرند، چهارم اينكه مقصود اين است كه تمام عمر گرچه طولانى و دراز است ، اما آنچه اكنون در دست اوست يعنى آن ساعتى كه در آن است كوتاه است ، زيرا آنچه گذشته است كه از دستش رفته ، و آنچه پس از اين آيد كه وضعش در آن روشن نيست ، چنانچه در روايات بسيارى گذشت .
23- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قِيلَ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع عِظْنَا وَ أَوْجِزْ فَقَالَ الدُّنْيَا حَلَالُهَا حِسَابٌ وَ حَرَامُهَا عِقَابٌ وَ أَنَّى لَكُمْ بِالرَّوْحِ وَ لَمَّا تَأَسَّوْا بِسُنَّةِ نَبِيِّكُمْ تَطْلُبُونَ مَا يُطْغِيكُمْ وَ لَا تَرْضَوْنَ مَا يَكْفِيكُمْ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 199 رواية : 23
23 حضرت صادق (ع ) فرمود: بامير مؤ منان عرض شد: بما پند ده و مختصر كن (يعنى در قالب كوتاهى بريز) فرمود: حلال دنيا حساب است و حرامش عقاب ، كجا براى شما آسايشى فراهم گردد (از هراسهاى قيامت ) با اينكه بروش ‍ پيغمبرتان در نيامده ايد؟ مى جوييد آنچه شما را بسركشى برد، و خشنود نيستيد بدانچه شما را كفايت كند (و بيش از حد كفايت خواهيد).

توضيح:
مجلسى (ره ) گويد: ظاهر اين حديث اين است كه بنده را بآنچه از حلال بدست آورده و در حلال صرف كرده محاسبه كنند، ولى برخى از اخبار هست كه با اين منافات دارد چنانچه در كتاب اطمعه (از فروع كافى ) بيايد، سپس ‍ اخبارى نقل كند كه از دوتاى آنها استفاده شود كه از خوراك مؤ من و جامه اى كه مى پوشد و زنى كه باو كمك كند محاسبه نشود، يا از جامه اى عورتش را بدان پوشانده ، يا لقمه نانى كه سد جوع بدان كرده يا خانه اى كه او را از سرما و گرما پوشانده محاسبه نشود، و در برخى از آنها است كه از نعمت ولايت محمد و آل محمد عليهم السلام پرسش شوند نه از چيز ديگر، و پس از نقل آنها گويد: ممكن است جمع ميان اين اخبار باينكه گوئيم اخبارى كه دلالت بر عدم حساب دارد حمل بر مؤ منين شود، و اخبار حساب حمل بر غير آنها شود چنانچه ظاهر بيشتر اخبار است ، يا اخبار عدم حساب حمل شود بر آنچه در ضروريات صرف گردد، و اخبار حساب بر آنچه بيش از ضرورت باشد، چون جمع مال بيش از اندازه حاجت و صرف آن در غير مورد ضرورت .

*باب كسيكه مردم را عيب كند يا عيب مردمان گويد*

بَابُ مَنْ يَعِيبُ النَّاسَ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ أَبِي نَجْرَانَ عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَيْدٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ الثُّمَالِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ أَسْرَعَ الْخَيْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ إِنَّ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْيُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا يَعْمَى عَنْهُ مِنْ نَفْسِهِ أَوْ يُعَيِّرَ النَّاسَ بِمَا لَا يَسْتَطِيعُ تَرْكَهُ أَوْ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لَا يَعْنِيهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 200 رواية : 1
1 حضرت باقر (ع ) فرمود: همانا ثواب نيك رفتارى زودتر از هر كار خيرى رسد، و عقوبت ستم و تعدى بمردم زودتر از هر بدى آيد، و همين عيب براى مرد بس است كه از مردمان ببيند چيزى را كه از (ديدن ) آنچيز در خودش كور است ، يا مردم را بكارى سرزنش كند كه خودش نتواند آنرا واگذارد، يا همنشين خود را بچيزى كه بكار او نخورد آزار دهد.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: ظاهر اين است كه مراد از ((بر)) احسان بديگرى است و گاه بهر كار خيرى اطلاق شود، و مقصود از ((بغى )) ظلم و دست درازى بمردم است و گاهى بر زنا اطلاق شود، و ظاهر در اينجا همان معناى اول است ، و ممكن است مقصود خروج بر امام باشد...، تا آنكه گويد: سپس ظاهر اينست كه مقصود از آن چيزى كه از ديدن آن در خود كور است ، يا خودش استطاعت ترك آنرا نداند اعم است از اينكه از جنس عيب ديگران باشد يا نباشد.... و گفتار آنحضرت كه فرمود: ((يا همنشين خود را بچيزى كه بكار او نخورد، بيازارد)) يعنى چيزى كه براى او مهم نيست و سودى ندارد چه براى خودش و چه براى همنشينش و ممكن است مقصود پر گفتن و بيهوده گفتن باشد، زيرا كه آن همنشين خردمند را آزار دهد.
2- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يُبْصِرَ مِنَ النَّاسِ مَا يَعْمَى عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِهِ وَ أَنْ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لَا يَعْنِيهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 200 رواية : 2
2 ابو حمزه گويد: از حضرت على بن الحسين عليهما السلام شنيدم كه ميفرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : همين عيب براى مرد بس است كه ببيند كه از مردمان چيزى را كه در خود نبيند، و همنشين خود را بيازارد به چيزى كه بكار او نخورد.

3- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُخْتَارٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يَتَعَرَّفَ مِنْ عُيُوبِ النَّاسِ مَا يَعْمَى عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ نَفْسِهِ أَوْ يَعِيبَ عَلَى النَّاسِ أَمْراً هُوَ فِيهِ لَا يَسْتَطِيعُ التَّحَوُّلَ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ أَوْ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لَا يَعْنِيهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 201 رواية : 3
3 حضرت باقر عليه السلام فرمود: اين عيب براى مرد بس است كه از عيبهاى مردم چيزى را جستجو كند (و درصدد فهميدن آن بر آيد) كه از ديدن آن در خود نابينا است ، يا چيزى را بر مردم عيب گيرد كه در خود او هست ، و نتواند از آن عيب بيرون آيد و بحال ديگرى در آيد، يا همنشين خود را بچيزى كه بكارش نخورد آزار دهد.

4- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَعْرَجِ وَ عُمَرَ بْنِ أَبَانٍ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ص قَالَا إِنَّ أَسْرَعَ الْخَيْرِ ثَوَاباً الْبِرُّ وَ أَسْرَعَ الشَّرِّ عُقُوبَةً الْبَغْيُ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ عَيْباً أَنْ يَنْظُرَ فِي عُيُوبِ غَيْرِهِ مَا يَعْمَى عَلَيْهِ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ أَوْ يُؤْذِيَ جَلِيسَهُ بِمَا لَا يَعْنِيهِ أَوْ يَنْهَى النَّاسَ عَمَّا لَا يَسْتَطِيعُ تَرْكَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 201 رواية : 4
4 ابوحمزه از حضرت باقر و حضرت على بن الحسين عليهم السلام حديث كند (كه مانند حديث (1) است و با ترجمه و شرحش گذشت ).



*باب اينكه مسلمان بآنچه در جاهيليت پيش از مسلمانى كرده است مؤ اخذه نشود*

بَابُ أَنَّهُ لَا يُؤَاخَذُ الْمُسْلِمُ بِمَا عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ نَاساً أَتَوْا رَسُولَ اللَّهِ ص بَعْدَ مَا أَسْلَمُوا فَقَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ أَ يُؤْخَذُ الرَّجُلُ مِنَّا بِمَا كَانَ عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بَعْدَ إِسْلَامِهِ فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ ص ‍ مَنْ حَسُنَ إِسْلَامُهُ وَ صَحَّ يَقِينُ إِيمَانِهِ لَمْ يُؤَاخِذْهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمَا عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ مَنْ سَخُفَ إِسْلَامُهُ وَ لَمْ يَصِحَّ يَقِينُ إِيمَانِهِ أَخَذَهُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِالْأَوَّلِ وَ الْآخِرِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 201 رواية : 1
1 حضرت باقر عليه السلام فرمود: مردمى نزد رسول خدا (ص ) آمدند و اين پس از آن بود كه مسلمان شده بودند، پس ‍ عرضكردند: اى رسول خدا آيا كسى از ماها بكارهائى كه در زمان جاهليت كرده است پس از اينكه مسلمان شده مؤ اخذه شود؟ رسول خدا (ص ) بآنها فرمود: هر كه اسلامش نيكو شود و يقين ايمانش درست باشد خداى تبارك و تعالى بآنچه در جاهليت انجام داده او را مؤ اخذه نكند، و هر كه اسلامش نيكو نشده ، و يقين ايمانش درست نباشد خداى تعالى باول (يعنى پيش از اسلامش ) و بآخر (يعنى پس از اسلامش ) او را مؤ اخذه كند.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: مقصود باسلام نيكو آن است كه بتمامى اصول دين مقرون باشد تا مخالفان و امثال آنها خارج باشند، و مقصود از درستى يقين ايمان اينست كه آلوده بشك و نفاق نباشد.
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْجَوْهَرِيِّ عَنِ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يُحْسِنُ فِي الْإِسْلَامِ أَ يُؤَاخَذُ بِمَا عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ فَقَالَ قَالَ النَّبِيُّ ص مَنْ أَحْسَنَ فِي الْإِسْلَامِ لَمْ يُؤَاخَذْ بِمَا عَمِلَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ وَ مَنْ أَسَاءَ فِي الْإِسْلَامِ أُخِذَ بِالْأَوَّلِ وَ الْآخِرِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 202 رواية : 2
2 فضيل بن عياض گويد: از حضرت صادق (ع ) پرسيدم مردى كه در اسلام خود نيكو باشد يا بآنچه در جاهليت كرده است مؤ اخذه شود؟ فرمود: كه رسول خدا (ص ) فرموده است : كه هر كه در اسلام نيكو شود (و بدل و جان معتقد گردد) بآنچه در زمان جاهليت كرده مؤ اخذه نشود، و هر كه در اسلام بد باشد (و طورى باشد كه منجر بسلب ايمانش ‍ گردد) بآغاز تا انجام مؤ اخذه شود.

*باب در اينكه كفر پس از ايمان و توبه از آن ، عمل گذشته پيش از كفر را باطل نكند*

بَابُ أَنَّ الْكُفْرَ مَعَ التَّوْبَةِ لَا يُبْطِلُ الْعَمَلَ

1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ غَيْرِهِ عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ رَزِينٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ مَنْ كَانَ مُؤْمِناً فَعَمِلَ خَيْراً فِي إِيمَانِهِ ثُمَّ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ فَكَفَرَ ثُمَّ تَابَ بَعْدَ كُفْرِهِ كُتِبَ لَهُ وَ حُوسِبَ بِكُلِّ شَيْءٍ كَانَ عَمِلَهُ فِي إِيمَانِهِ وَ لَا يُبْطِلُهُ الْكُفْرُ إِذَا تَابَ بَعْدَ كُفْرِهِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 202 رواية : 1
1- حضرت باقر (ع ) فرمود: هر كه مؤ من باشد و كار خيرى در زمان ايمانش كرده باشد سپس فتنه اى دچار او گردد و كافر شود، و پس از كفر توبه كند (و دوباره مؤ من گردد) هر چه (كار خير) در زمان ايمانش كرده است نوشته شود و در حساب آيد، و اين كفرى كه پس از آن توبه كرده آنها را باطل نكند.

*باب معاف شده گان از بلاء*

بَابُ الْمُعَافَيْنَ مِنَ الْبَلَاءِ

1- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ وَ غَيْرِهِ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ ضَنَائِنَ يَضَنُّ بِهِمْ عَنِ الْبَلَاءِ فَيُحْيِيهِمْ فِي عَافِيَةٍ وَ يَرْزُقُهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ يُمِيتُهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ يَبْعَثُهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ يُسْكِنُهُمُ الْجَنَّةَ فِي عَافِيَةٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 203 رواية : 1
1 امام باقر عليه السلام فرمود: همانا خداوند بندگان خاصى دارد كه از بلا آنها را نگهدارد، پس در عافيت آنان را زنده بدارد، و در عافيت روزيشان دهد، و در عافيت بميراند و در عافيت زنده داشته ، و در عافيت در بهشت آنانرا سكونت دهد.

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلْقاً ضَنَّ بِهِمْ عَنِ الْبَلَاءِ خَلَقَهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ أَحْيَاهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ أَمَاتَهُمْ فِي عَافِيَةٍ وَ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ فِي عَافِيَةٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 203 رواية : 2
2 اسحاق بن عمار گويد: از حضرت صادق (ع ) شنيدم كه مى فرمود: خداى عزوجل خلقى را آفريد كه از بلا بدانها دريغ دارد، آنها را در حال عافيت آفريده زنده داشته ، و در عافيت بميراند و با عافيت ببهشتشان برد.

3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ إِنَّ لِلَّهِ عَزَّوَجَلَّ ضَنَائِنَ مِنْ خَلْقِهِ يَغْذُوهُمْ بِنِعْمَتِهِ وَ يَحْبُوهُمْ بِعَافِيَتِهِ وَ يُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ تَمُرُّ بِهِمُ الْبَلَايَا وَ الْفِتَنُ لَا تَضُرُّهُمْ شَيْئاً
اصول كافى جلد 4 صفحه : 203 رواية : 3
3 و نيز حضرت صادق (ع ) فرمود: براى خداى عزوجل خواصى از بندگان هستند كه بنعمت خود آنانرا خوراك دهد، و بعافيت خود بدانها بخشش كند، و برحمت خود آنانرا ببهشت برد، بلاها و فتنه ها بر آنها بگذرند و هيچگونه زيانى بآنان نرسانند.

*باب آنچه از امت برداشته شده*

بَابُ مَا رُفِعَ عَنِ الْأُمَّةِ

1- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِي دَاوُدَ الْمُسْتَرِقِّ قَالَ حَدَّثَنِي عَمْرُو بْنُ مَرْوَانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي أَرْبَعُ خِصَالٍ خَطَأُهَا وَ نِسْيَانُهَا وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَمْ يُطِيقُوا وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ رَبَّنا لا تُؤ اخِذْن ا إِنْ نَسِين ا أَوْ أَخْطَأْن ا رَبَّن ا وَ لا تَحْمِلْ عَلَيْن ا إِصْراً كَم ا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِن ا رَبَّن ا وَ لا تُحَمِّلْن املا اطاقَةَ لَن ابِهِوَقَوْلُهُ إِلّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيم انِ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 203 رواية : 1
1 عمرو بن مروان گويد: شنيدم حضرت صادق (ع ) مى فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : چهار خصلت از امت من برداشته شده : خطا، فراموشى ، آنچه بزور بآن وادار شوند، آنچه تاب آنرا ندارند، و اين است معناى گفتار خداى عزوجل : ((پروردگارا مگير بر ما اگر فراموش كرديم يا خطا كرديم ، پروردگارا تكليفهاى سنگين را بر ما بار مكن چنانچه بآنانكه پيش از ما بودند بار كردى ، پروردگارا بما تحميل مكن آنچه ما تاب آنرا نداريم )) (سوره بقره آيه 286) و گفتار ديگر او ((مگر آنكه وادار شود بناخواه در حاليكه دلش مطمئن بايمان است )) (سوره نحل آيه 106).

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: شايد مقصود از رفع (در گفتار آنحضرت كه فرمود: چهار چيز از امت من رفع شده و برداشته شده ) رفع مؤ اخذه باشد و عقاب ، محتمل است در بعضى اصل آن باشد يا تاءثير آن يا حكم تكليفى آن ، و شايد خصوصيات امت آنحضرت در برخى منظور نباشد و مقصود اختصاص مجموع آنها باين امت است و گرچه برخى از آنها مشترك اين امت و ديگر امتها است ، پس خطا مانند اينكه خواسته است شكارى را با تير صيد كند بانسان خورده ، و مانند خطا كردن طبيب و فتوى دهنده ، و مقصود در اينجا رفع گناه است و اين منافاتى با وجوب ضمان در دنيا ندارد گرچه ظاهر اين حديث رفع ضمان هم هست ، و همچنين رفع گناه بسبب فراموشى منافات با وجوب اعاده نماز مثلا در آنجا كه ركن فراموش شود ندارد و همچنين منافاتى با وجوب سجده سهو و تدارك برخى از واجبات غير ركنى ندارد و گفته شده است ، از رفع فهميده شود كه ايندو (يعنى خطا و نسيان ) موجب گناه و عقوبت شود ولى خداى تعالى از هر دوى آنها (يعنى گناه و عقوبت ) از راه رحمت و تفضل صرفنظر كرده است ، و اكراه اعم است از اينكه در اصول دين باشد يا در فروع آن از آنچه كه تقيه در آن جايز است نه آنچه تقيه در آن نيست مانند قتل نفس و ((ما لم يطيقوا)) يعنى تكليفهاى مشقت دار و دستورات سختى كه از اين امت برداشته شده .
2- الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ النَّهْدِيِّ رَفَعَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وُضِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعُ خِصَالٍ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ وَ مَا اسْتُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ الطِّيَرَةُ وَ الْوَسْوَسَةُ فِي التَّفَكُّرِ فِي الْخَلْقِ وَ الْحَسَدُ مَا لَمْ يُظْهِرْ بِلِسَانٍ أَوْ يَدٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه : 204 رواية : 2
2 حضرت صادق عليه السلام فرمود: رسول خدا (ص ) فرموده : نه خصلت از امت من برداشته شده : خطا، فراموشى ، آنچه ندانند، آنچه نتوانند آنچه بدان توانايى ندارند، آنچه بناخواه (و زور) بر آن وادار شوند، طيرة ، وسوسه در تفكر (و انديشه ) در آفرينش ، و حسد (و رشك بردن ) در صورتيكه بزبان يا دست آشكار نشود.

شرح :
مجلسى (ره ) گويد: ((طيره )) بمعناى فال بد زدن است و از جوهرى نقل كند كه گفته : در حديث است كه آنحضرت (يعنى رسول خدا ((ص )))) فال را دوست داشت و ((طيره )) را خوش نداشت و پس از نقل گفتار نهاية در لغت طيره گويد:
در رفع طيرة چند احتمال است : (1) رفع مؤ اخذه و عقاب از اين خاطره اى كه در دل رخ دهد، زيرا جلوگيرى از آمدن اين خاطره در نفس ميسور نيست ، و كفاره اش ترتيب اثر ندادن و نياوردن عقل بمقتضاى آنست ، و اينكه توكل بخدا كند و بدون توجه بفال بدى كه در دلش خطور كرده دنبال كار خود رود، و روى همين جهت رسول خدا (ص ) فرمود: هرگاه در كارى فال بد زدى آنرا انجام بده (و اعتنايى بفال مكن ). (2) معناى رفع طيره يعنى رفع تاءثيرش از اين امت ببركت آنچه از رسول خدا (ص ) و ائمه اطهار درباره آنها رسيده از اعتنا نكردن و توكل بر خدا و دعاها و ذكرهايى كه جلوى فال بد را مى گيرد. (3) اينكه مقصود از رفع آن جلوگيرى از عمل كردن بر طبق آنست چنانچه صاحب نهاية و ديگران گفته اند، و ظاهرترين معانى در اينجا همان معناى اول است ، و اما اينكه آيا فال بد اثر دارد يا نه ؟ اخبار در اين باره متفاوت است و آنچه از رويهمرفته آنها استفاده شود اين است كه در صورتيكه در نفس اثر كند بى تاءثير نيست و اما اگر بدان اعتنا نشود و چون خطور كرد انسان بخدا توكل كند و بدان ترتيب اثرى ندهد تاءثير نكند.
و اما ((وسوسه در تفكر)) چند احتمال دارد: (1) وسوسه هاى شيطانى در انديشه كردن در حالات مردم و بد گمانى بآنها در آنچه از ايشان مشاهده كند، زيرا كه آن چيزى كه خواه و نا خواه در نفس بيايد و جلوگيرى از آمدن آن ميسور نيست ، ولى بايد باين گمان بد خود حكم درباره مردم نكند، و آنرا آشكار نسازد، و بموجب آن عمل نكند باينكه آنها را قدح كند يا شهادتشان را رد كند و مانند اينها.
(2) تفكر و انديشه در وسوسه هائى كه راجع باصل آفرينش و مبدء پيدايش مخلوقات و اينكه خداى آفرينده خودش ‍ چگونه آفريده شد و در كجاست و مانند اين وسوسه ها كه اگر بزبان آيد موجب كفر و شرك گردد، و مؤ يد اين معنا است اخبار بسيارى كه در باب وسوسه و حديث نفس گذشت و عامه نيز بهمان مضمون رواياتى نقل كرده اند.
(3) تفكر در قضا و قدر و آفريده شدن اعمال بندگان و حكمت در خلقت برخى از شرور در عالم ، چون شيطان و حيوانات موذى ، و درباره تسلط مردمان بد بر نيكان و اخيار و خلقت كفار و دوزخ چيزهاى ديگرى كه همه كس بدانها دچار گردد، و همه اينها تا زمانى كه در نفس مستقر نگردد و موجب شك در حكمت آفريننده و عدالتش ... نگردد از آن عفو شده است .

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page