next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page


9- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ مَنْصُورِ بْنِ يُونُسَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ الْكَذِبَةَ لَتُفَطِّرُ الصَّائِمَ قُلْتُ وَ أَيُّنَا لَا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْهُ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ ذَهَبْتَ إِنَّمَا ذَلِكَ الْكَذِبُ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ وَ عَلَى الْأَئِمَّةِ ص
اصول كافى جلد 4 صفحه :37 رواية :9
ابو بصير گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام مى فرمود: يكدروغ روزه روز دارا بگشايد عرضكردم : كداميك از ما است كه چنين كارى از او سر نزند؟ (و يكدروغ در روز نگويد؟) فرمود: آن دروغ كه تو خيال كردى (منظور) نيست ، همانا آن دروغ بستن بخدا و رسولش و ائمه عليهم السلام است .

10- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذُكِرَ الْحَائِكُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع أَنَّهُ مَلْعُونٌ فَقَالَ إِنَّمَا ذَاكَ الَّذِى يَحُوكُ الْكَذِبَ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى رَسُولِهِ ص
اصول كافى جلد 4 صفحه :37 رواية :10
در حديثى مرفوع روايت شده كه نزد امام صادق عليه السلام گفته شد: كه بافنده ملعونست ؟ حضرت فرمود: اين آن بافنده ايست كه بر خدا و بر رسولش دروغ ببافد.

11- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ عُرْوَةَ عَنْ عَبْدِ الْحَمِيدِ الطَّائِيِّ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لَا يَجِدُ عَبْدٌ طَعْمَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَتْرُكَ الْكَذِبَ هَزْلَهُ وَ جِدَّهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :37 رواية :11
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: هيچ بنده اى مزه ايمان را نچشد تا دروغرا ترك كند چه شوخى باشد و چه جدى .


12- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْكَذَّابُ هُوَ الَّذِى يَكْذِبُ فِى الشَّيْءِ قَالَ لَا مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا يَكُونُ ذَلِكَ مِنْهُ وَ لَكِنَّ الْمَطْبُوعَ عَلَى الْكَذِبِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :37 رواية :12
عبد الرحمن بن حجاج گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : كذاب آنكس استكه در چيزى دروغگويد؟ فرمود: نه ، (زيرا) كسى نيست جز اينكه اين از او سر زند ولى مقصود آنكس است كه بدروغ عادت كرده است .

13- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ ع مَنْ كَثُرَ كَذِبُهُ ذَهَبَ بَهَاؤُهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :37 رواية :13
امام صادق عليه السلام فرمود: عيسى بن مريم عليه السلام فرمود: هر كه دروغش زياد شد، آبرويش ‍ برود.

14- عَنْهُ عَنْ عَمْرِو بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سَالِمٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَنْبَغِى لِلرَّجُلِ الْمُسْلِمِ أَنْ يَجْتَنِبَ مُوَاخَاةَ الْكَذَّابِ فَإِنَّهُ يَكْذِبُ حَتَّى يَجِى ءَ بِالصِّدْقِ فَلَا يُصَدَّقُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :38 رواية :14
امير المؤ منين عليه السلام فرمود: براى مرد مسلمان سزاوار و شايسته است كه از رفاقت دروغگو بپرهيزد، زيرا كه او دروغگويد تا بدانجا كه اگر راست هم بگويد باور نشود.

15- عَنْهُ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنَّ مِمَّا أَعَانَ اللَّهُ بِهِ عَلَى الْكَذَّابِينَ النِّسْيَانَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :38 رواية :15
عبيد بن زرارة گويد: شنيدم امام صادق عليه السلام ميفرمود: از چيزهائيكه خداوند بوسيله آن بدروغگوان كمك كرده است فراموشى است .

16- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى يَحْيَى الْوَاسِطِيِّ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْكَلَامُ ثَلَاثَةٌ صِدْقٌ وَ كَذِبٌ وَ إِصْلَاحٌ بَيْنَ النَّاسِ قَالَ قِيلَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا الْإِصْلَاحُ بَيْنَ النَّاسِ قَالَ تَسْمَعُ مِنَ الرَّجُلِ كَلَاماً يَبْلُغُهُ فَتَخْبُثُ نَفْسُهُ فَتَلْقَاهُ فَتَقُولُ سَمِعْتُ مِنْ فُلَانٍ قَالَ فِيكَ مِنَ الْخَيْرِ كَذَا وَ كَذَا خِلَافَ مَا سَمِعْتَ مِنْهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :38 رواية :16
از امام صادق عليه السلام حديث شده است كه فرمود: سخن بر سه گونه است : راست ، و دروغ ، و اصلاح ميان مردم ، (راوى ) گويد: به آن حضرت عرض شد: قربانت اصلاح ميان مردم چيست ؟ فرمود: از كسى سخنى درباره ديگرى مى شنوى كه اگر آن سخن به او برسد بد دل مى شود، پس تو او را ديدار كنى و باو بگوئى : از فلانى شنيدم كه درباره خوبى تو چنين و چنان ميگفت ، بر خلاف آنچه شنيده اى .

17- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَسَنِ الصَّيْقَلِ قَالَ قُلْتُ لِأَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّا قَدْ رُوِّينَا عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع فِى قَوْلِ يُوسُفَ ع أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَس ارِقُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ وَ قَالَ إِبْرَاهِيمُ ع بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ ه ذ ا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ ك انُوا يَنْطِقُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا فَعَلُوا وَ مَا كَذَبَ قَالَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا عِنْدَكُمْ فِيهَا يَا صَيْقَلُ قَالَ فَقُلْتُ مَا عِنْدَنَا فِيهَا إِلَّا التَّسْلِيمُ قَالَ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ أَحَبَّ اثْنَيْنِ وَ أَبْغَضَ اثْنَيْنِ أَحَبَّ الْخَطَرَ فِيمَا بَيْنَ الصَّفَّيْنِ وَ أَحَبَّ الْكَذِبَ فِى الْإِصْلَاحِ وَ أَبْغَضَ الْخَطَرَ فِى الطُّرُقَاتِ وَ أَبْغَضَ الْكَذِبَ فِى غَيْرِ الْإِصْلَاحِ إِنَّ إِبْرَاهِيمَ ع إِنَّمَا قَالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ ه ذ ا إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ وَ دَلَالَةً عَلَى أَنَّهُمْ لَا يَفْعَلُونَ وَ قَالَ يُوسُفُ ع إِرَادَةَ الْإِصْلَاحِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :38 رواية :17
حسن صيقل گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : براى ما از امام باقر عليه السلام روايت شده كه درباره گفتار يوسف عليه السلام (كه فرمود): ((اى كاروان هر آينه شما دزد هستيد)) (سوره يوسف آيه 70) آنحضرت فرموده است : بخدا سوگند دزدى نكردند و يوسف هم دروغ نگفت ، و (هم چنين درباره آنچه ) ابراهيم فرمود: ((بلكه بزرگ آن بتان كرده است پس بپرسيد از ايشان اگر هستند سخن گويان )) (سوره انبياء آيه 63) آنحضرت عليه السلام فرموده است : بخدا سوگند آنان نكرده بودند و ابراهيم نيز دروغ نگفت ؟ حضرت صادق (ع ) (كه اينكلام را شنيد) فرمود: اى صيقل نزد شما در اينباره چيست ؟ گويد: عرض كردم : نزدما جز تسليم چيزى نيست ؟ گويد: پس آنحضرت فرمود: خداوند دو چيز را دوست دارد و دو چيز را دشمن دارد، دوست دارد خرامندگى (و با تبختر راه رفتن ) را در ميان دو صف (از لشكر اسلام و كفر) و دوست دارد، دروغ گفتن را در جاى اصلاح (بين دو نفر يا دو جمعيت از مسلمانان ) و دشمن دارد خرامندگى در راهها و كويها را، و (همچنين ) دشمن دارد دروغ گفتن را در غير مقام اصلاح ، بدرستى كه ابراهيم عليه السلام كه فرمود: ((بلكه بزرگ ايشان اين كار را كرده است )) بخاطر اصلاح (حال بت پرستان و نجات آنها از گمراهى ) بوده ، و راهنمائى (كردن آن جماعت ) باينكه آن بتان نمى توانند كارى انجام دهند و يوسف عليه السلام نيز بخاطر اصلاح (حال فاميل خود يا ديگران آن كلام را) فرمود.

توضيح :
در اينكه دروغ از محرمات است بحثى نيست و چنانچه شيخ انصارى رضوان الله عليه فرموده است : حرمت آن بضرورت عقول و اديان و ادله اربعه ثابت است ، لكن در دو جهت بحث شده : يكى اينكه آيا از كبائر است يا نه ، ديگر در ذكر جاهائى كه دروغ جايز است اما در جهت اول چون بحث در آن خارج از وضع ترجمه و توضيح اين روايت است خود دارى مى شود و براى توضيح بيشتر در اين باره خوانندگان محترم بمتاجر شيخ (ره ) مراجعه فرمايند، و اما در جهت دوم آنچه از اخبار (كه پاره از آنها نيز پس از اين بيايد) و كلمات فقهاء و دانشمندان استفاده مى شود آنست كه دروغ در سه يا چهار مورد جايز است ، اول : در مورد اضطرار و ناچارى مانند آنكه ضررى به مال و جان يا آبروى كسى متوجه گردد و براى دفع آن راهى جز دروغ نداشته باشد كه در چنين مورد گذشته از آيات و روايات اجماع قائم است بر جواز دروغ براى دفع آن و مشهور بر آنند كه اگر قدرت برتو ريه (و حقيقت پوشى بطورى كه دروغ هم نگويد) داشته باشد بايد تورى كند، زيرا در چنين صورتى اضطرارى بر دروغ ندارد، دوم در صورتيكه قصد اصلاح و سازش دادن ميانه دو مسلمان يا دو جهت از مسلمانان را داشته باشد كه در چنين صورت نيز فقهاى عظام بر طبق رواياتى كه آمده است دروغ را جايز مى دانند. سوم در مورد حيله و نيرنگ در جنگ با دشمنان كه آنرا جايز دانسته اند مانند اينها بآنها بگويد: فرمانده شما مرد، يا بگويد: فردا براى ما كمك مى آيد و امثال اينها چهارم در مورد وعده مرد بزن خود كه در اينصورت نيز دروغ را جايز دانسته اند و بعضى آنرا مقيد بزن تنها نيز نكرده اند بلكه در مطلق خانواده و اهل ايشان (طبق پاره از روايات وارده ) جايز ميدانند. و آنچه در توضيح اين روايت اكنون مورد بحث ما است مورد دوم است كه شخص ‍ از روى اراده اصلاح مرتكب دروغ شود.
مجلسى (ره ) در گفتار امام صادق عليه السلام كه درباره كلام حضرت ابراهيم عليه السلام فرموده : ((اين كلام را بخاطر اصلاح فرمود)) گفته است : شايد مقصود اراده اصلاح حال قومش بود باينكه آنان را از پرستش بتان بر گرداند، زيرا هنگامى كه شخصى خردمند در اسناد شكستن بتان بخود آنها انديشه كند، و بداند كه شكستن آنها از يك موجودى كه فاقد شعور و علم و قدرت است سرنزند، در نتيجه خواهد دانست كه آنها چنين كارى نكرده ، و چنين موجودى كه فاقد شعور و علم و قدرت است سرنزند، در نتيجه خواهد دانست كه آنها چنين كارى نكرده ، و چنين موجوداتى كه قادر بر دفع زيان و خوارى از خودشان نيستند، شايسته پرستش نخواهند بود، و همين باعث آن گردد كه اينان از اين كردار برگردند و دست از پرستش بتان برداشته خداى يگانه را بپرستند. سپس وجوه ديگرى از دانشمندان در تفسير اين آيه گفته اند نقل فرمايد كه ذكر تمامى آنها در اينجا موجب تطويل كلام و خارج از وضع ترجمه است ، و براى تتميم فايده به ايراد يكى از آن وجوه كه بحديثى از حضرت صادق عليه السلام نيز تاءييد شده است (با مختصر تصرفاتى كه اين بنده در آن نموده ام ) اكتفا مى شود و آن اينست كه :
در كلام (حضرت ابراهيم عليه السلام ) تقديم و تاءخيرى است و تقدير كلام چنين است :
((بلكه بزرگ ايشان كرده است اگر سخن مى گويند، پس از ايشان بپرسيد)) و بنابراين اسناد عمل ببزرگ آنها مشروط بر سخن گفتن آنان شده ، و چون سخنى نمى گفتند پس فاعل آن نبودند، و غرض (آنحضرت از اين طرز گفتار، و پيچ و خمى دادن مطلب با اينكه ترسى از صراحت لهجه در پاسخ آنان نداشت ) اين بود كه بيخردى و سبك مغزى آنان را برخشان بكشد، و آنان را در پرستش چيزى كه نشنود و نه بيند و قدرت برتكلم و دفع زيان از خود ندارد سرزنش كند، و تاءييد كند اين وجه را آنچه در كتاب احتجاج روايت شده كه از حضرت صادق عليه السلام پرسش شد، حضرت فرمود: بزرگ آنها نكرده بود و ابراهيم نيز دروغ نگفت ، گفته شد: اين چگونه است ؟ فرمود: جز اين نيست كه ابراهيم گفت : ((بپرسيد از آنها اگر سخن گويند)) (معناى اين كلام اين است كه ) اگر سخن گويند پس بزرگ آنها كرده است ، و اگر سخن نگويند بزرگ آنها كارى نكرده است ، پس آنها كه سخن نگفتند و ابراهيم نيز دروغ نگفت (اين راجع بكلام ابراهيم عليه السلام ).
و اما درباره كلام حضرت يوسف عليه السلام گفته است : گويا مقصوداصلاح بين خود و برادرانش درباره نگهداشتن برادرش بنامين نزد خود، و گردن نهادن آنها باينكار بود، بقسمتى كه جاى نزاع براى دو طرف باقى نماند، و اين ممكن نبود مگر بدوكار، يكى نسبت دزدى به بنيامين ، و ديگرى دست آويز شدن بحكم پيروان يعقوب درباره شخص دزد و آن حكم اين بود كه شخص دزد بايد يكسال بصورت بنده زر خريدى در اختيار صاحب مال باشد، ولى در مذهب شاه مصر اين حكم نبود، و بخاطر آنچه ذكر شد چنين دستورى داد.
18- عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنْ صَفْوَانَ عَنْ أَبِى مَخْلَدٍ السَّرَّاجِ عَنْ عِيسَى بْنِ حَسَّانَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ كُلُّ كَذِبٍ مَسْئُولٌ عَنْهُ صَاحِبُهُ يَوْماً إِلَّا كَذِباً فِى ثَلَاثَةٍ رَجُلٌ كَائِدٌ فِى حَرْبِهِ فَهُوَ مَوْضُوعٌ عَنْهُ أَوْ رَجُلٌ أَصْلَحَ بَيْنَ اثْنَيْنِ يَلْقَى هَذَا بِغَيْرِ مَا يَلْقَى بِهِ هَذَا يُرِيدُ بِذَلِكَ الْإِصْلَاحَ مَا بَيْنَهُمَا أَوْ رَجُلٌ وَعَدَ أَهْلَهُ شَيْئاً وَ هُوَ لَا يُرِيدُ أَنْ يُتِمَّ لَهُمْ
اصول كافى جلد 4 صفحه :40 رواية :18
عيسى بن حسان گويد: از حضرت صادق عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: از هر دروغگو در يك روزى باز پرسى شود جز در سه جا يكى مردى كه در نبرد خود (با دشمنان دين ) نيرنگ زند كه گناهى بر او نيست ، ديگر مردى كه ميان دو كس را سازش دهد و اصلاح كند، باين برخورد كند بغير آنچه بديگرى برخورد كند، و مقصودش از اينكار اصلاح ميانه آندو است ، سوم : مردى كه بزن خود (يا خوانواده اش ) بچيزى وعده دهد و قصد انجام دادن آنرا نداشته باشد.

شرح :
مجلسى عليه الرحمة گويد: مضمون اين حديث مورد اتفاق ميان عامه و خاصه است سپس حديثهائى در اينباره از عامه (و اهل سنت ) نيز روايت ميكند.
19- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُغِيرَةِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ الْمُصْلِحُ لَيْسَ بِكَذَّابٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه :41 رواية :19
حضرت صادق عليه السلام فرمود: اصلاح كننده (بين دو نفر يا دو جمعيت ) دروغگو نيست .

20- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يَحْيَى الْكَاهِلِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَالِكٍ عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ قَالَ حَدَّثَنِى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع بِحَدِيثٍ فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَ لَيْسَ زَعَمْتَ لِيَ السَّاعَةَ كَذَا وَ كَذَا فَقَالَ لَا فَعَظُمَ ذَلِكَ عَلَيَّ فَقُلْتُ بَلَى وَ اللَّهِ زَعَمْتَ فَقَالَ لَا وَ اللَّهِ مَا زَعَمْتُهُ قَالَ فَعَظُمَ عَلَيَّ فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ بَلَى وَ اللَّهِ قَدْ قُلْتَهُ قَالَ نَعَمْ قَدْ قُلْتُهُ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ كُلَّ زَعْمٍ فِي الْقُرْآنِ كَذِبٌ
اصول كافى جلد 4 صفحه :41 رواية :20
عبد الاعلى مولى آل سام گويد: حضرت صادق عليه السلام براى من حديثى بيان فرمود، پس من به او عرض كردم : قربانت آيا هم اكنون براى من چنين و چنان نه پنداشتى ؟ فرمود: نه ، پس اين حرف بر من گران آمد، عرض كردم : قربانت چرا بخدا سوگند آنرا گفتى ؟ فرمود: آرى آنرا گفتم مگر ندانيكه هر پندارى در قرآن (بمعناى ) دروغ است .

شرح :
بيشتر موارديكه كلمه ((زعم )) و پندار در كلام عرب استعمال شود در مورد شك و موضوعاتى استكه حقيقت ندارد، مانند اينكه گويند: فلانكس اينگونه مى پندارد يا پنداشت و اساسا بعضى گفته اند: اين لفظ كنايه از دروغ است ، و ديگرى گفته است : بيشتر جاها در باطل استعمال شود، واز ابن قرطبه حكايت كنند كه گفته است : ((زعم )) و ((پنداشت )) در خبرى گويند كه گوينده نداند حق است يا باطل ، مجلسى (ره ) پس از نقل قسمتى از كلمات اهل لغت در اين باره (كه آنچه بيانكرديم پاراى از آنها است ) گويد: پس از دانستن آنچه گفته شد روشن گردد: كه كلمه ((زعم )) و ((پنداشت )) يا حقيقت لغوى يا عرفى يا شرعى در دروغ است و يا در گفتارى گويند كه از روى گمان يا وهم و بدون دانائى و بصيرت گفته شود، و نسبت دادن آن بكسى كه گفتارش جز از روى حقيقت و يقين نيست ، رويه اصحاب يقين نيست ، اعتبار حضرت ((پندار)) و زعم را از خود نفى كرده است .
21- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَبِي إِسْحَاقَ الْخُرَاسَانِيِّ قَالَ كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ص يَقُولُ إِيَّاكُمْ وَ الْكَذِبَ فَإِنَّ كُلَّ رَاجٍ طَالِبٌ وَ كُلَّ خَائِفٍ هَارِبٌ
اصول كافى جلد 4 صفحه :42 رواية :21
ابو اسحاق خراسانى گويد: اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمود: بپرهيزيد از دروغ زيرا هر شخصى اميدوارى جوينده است ، و هر بيمناكى گريزان .

شرح :
فيض عليه الرحمة گويد: مقصود آنحضرت عليه السلام اينست كه در ادعاى بيم و اميد و خوف و رجاء از خدا دروغ نگوئيد، زيرا كه هر اميدوارى كوشاى در اسباب آن است ، و شما اينگونه نيستيد و هر بيمناكى از آنچه او را بيم نزديك كند گريزان است ، و شما اينگونه نيستيد.
22- أَبُو عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ ثَعْلَبَةَ عَنْ مَعْمَرِ بْنِ عَمْرٍو عَنْ عَطَاءٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص لَا كَذَبَ عَلَى مُصْلِحٍ ثُمَّ تَلَا أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَس ارِقُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا سَرَقُوا وَ مَا كَذَبَ ثُمَّ تَلَا بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ ه ذ ا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ ك انُوا يَنْطِقُونَ ثُمَّ قَالَ وَ اللَّهِ مَا فَعَلُوهُ وَ مَا كَذَبَ بَابُ ذِى اللِّسَانَيْنِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :42 رواية :22
حضرت صادق عليه السلام فرومود: رسول خدا (ص ) فرموده بر اصلاح كننده (و سازش دهنده ) دروغى نيست ، سپس ‍ اين آيه را (كه در سوره يوسف عليه السلام است و خبر 17 گذشت ) تلاوت فرمود: ((اى كاروان هر آينه شمائيد دزدان )) سپس فرمود: بخدا سوگند دزدى نكردند، و يوسف هم دروغ نگفت ، سپس اين آيه را نيز (كه همان حديث گذشت ) تلاوت فرمود: ((بلكه بزرگ آنان اينكار را كرده است بپرسيد از ايشان اگر هستند سخن گويان )) آنگاه فرمود: بخدا آنها نكرده بودند و ابراهيم عليه السلام نيز دروغ نگفت .

توضيح :
در ذيل حديث 17 شرحى بر نظائر اين حديث و معناى فرمايش حضرت در تفسير اين دو آيه كريمه گذشت مراجعه فرمائيد.

*باب شخص دو زبان و دو رو*

باب ذى اللسانين

1- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ عَوْنٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنِ ابْنِ أَبِي يَعْفُورٍ عَنْ أَبِى عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ مَنْ لَقِيَ الْمُسْلِمِينَ بِوَجْهَيْنِ وَ لِسَانَيْنِ جَاءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ لَهُ لِسَانَانِ مِنْ نَارٍ
اصول كافى جلد 4 صفحه :42 رواية :1
حضرت صادق عليه السلام فرمود: هر كه با مسلمانان به دورو و دو زبان برخورد كند، روز قيامت بيايد در حاليكه براى او دو زبان از آتش باشد.
شرح مقصود كسانى هستند كه براى جلب نفع دنيوى نزد هر كسى مطابق تمايلات او سخن گويند و باصطلاح معروف نان را بنرخ روز خورند، و اينكار باعث حقيقت پوشى ها و حق كشيهاى زيادى گردد و بقول علامه مجلسى (ره ) و ديگران اين عين نفاق است .

2- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ أَبِى شَيْبَةَ عَنِ الزُّهْرِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ بِئْسَ الْعَبْدُ عَبْدٌ يَكُونُ ذَا وَجْهَيْنِ وَ ذَا لِسَانَيْنِ يُطْرِى أَخَاهُ شَاهِداً وَ يَأْكُلُهُ غَائِباً إِنْ أُعْطِيَ حَسَدَهُ وَ إِنِ ابْتُلِيَ خَذَلَهُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :43 رواية :2
حضرت باقر عليه السلام فرمود: چه بد بنده ايست آن بنده ايكه داراى دو رو و دو زبان است ، در حضور برادرش او را ستايش كند (و يا در تمجيد او از حد بگذراند) و در پشت سر او را بخورد يعنى غيبت او كند چنانچه خدايتعالى فرمايد: ((و غيبت نكند برخى از شما برخى را آيا دوست دارد يكى از شما كه بخورد گوشت برادر مرده خويش را، همانا خوش داريد آنرا)) (سوره حجرات آيه 12)

3- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَمَّادٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لِعِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ع يَا عِيسَى لِيَكُنْ لِسَانُكَ فِى السِّرِّ وَ الْعَلَانِيَةِ لِسَاناً وَاحِداً وَ كَذَلِكَ قَلْبُكَ إِنِّى أُحَذِّرُكَ نَفْسَكَ وَ كَفَى بِى خَبِيراً لَا يَصْلُحُ لِسَانَانِ فِى فَمٍ وَاحِدٍ وَ لَا سَيْفَانِ فِى غِمْدٍ وَاحِدٍ وَ لَا قَلْبَانِ فِى صَدْرٍ وَاحِدٍ وَ كَذَلِكَ الْأَذْهَانُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :43 رواية :3
عبدالرحمن بن حماد در حديثى مرفوع (كه آنرا بمعصوم رسانده است ) گويد: خداى تبارك و تعالى بعيسى بن مريم فرمود: اى عيسى بايد كه زبانت در پنهانى و آشكار يك زبان باشد، و هم چنين دلت ، همانا من تو را از نفس خودت ميترسانم و چون من آگاهى (براى تو) كافى است ، دو زبان در يكدهان نشايد، و دو شمشير در يك غلاف نگنجد، و دو دل در يك سينه نباشد، نهاد انسان نيز اين چنين است كه (دو عقيده مخالف در يكذهن نتواند جايگير شود.)

next page اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم

back page