مجلسى (ره ) گويد: عقيده صاحب بريد اين بوده كه هر كه امر امامت را نشناسد چه حجت
بر او قائم شود و چه انكار هم بكند يا نكند كافر است ، ولى عقده محمد بن مسلم اين بوده
كه در صورتى كافر است كه انكار كند، و اگر انكار نكند كافر نيست ، و اين همان
واسطه بين ايمان و كفر است كه متضعف و گمراه ناميده شود، و گويا مقصود از كافر در
اينجا كسى است كه احكام كفر مانند نجاست و عدم جواز مباشرت و نكاء و غيره آن بر او بار
باشد چناچه برخى از اصحاب گفته اند و گرنه در استحقاق عقوبت و خلود برخى از
آنان در آتش خلافى نيست .
و اين كه حضرت فرمود:
((اين گفتار خوارج است
)) زيرا آنها گويند: هر كه گناه كبيره
كندو اصرار بر صغيره كند كافر است و از اسلام بيرون رود و سزاوار كشتن است ، و از
اين رو بكفر اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در قصه حكميت حكم كنند، با اينكه خود آنها
حضرت را بر قبول حكميت وا داشتند، و او را مجبور بر
قبول حكم آن مرد احمق و جائر و دشمن اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كردند، و با اينكه آن
بزرگوار بطور مطلق بحكم آنان رضا نداد، بلكه در صورتى كه بر طبق كتاب و سنت
حكم كنند رضايت داد، و آن دو ملعون بر خلاف كتاب و سنت حكم كردند و آنچه آن حضرت
(عليه السلام ) انجام داد معصيت نبود و تفصيل اين مطلب را در كتاب كبيرمان گفته ايم .
فيض (ره ) گويد: اين كه راوى حاضر نشد كه حضرت صادق عليه السلام بحق
آگاهشان كند براى اين بوود كه دانست كه حضرت بر خلاف عقيده او بگويد، و آنگاه نزد
آن دو نفر كه طرف نزاعش بودند رسوا شود از اين رو حاضر نشد و شايد پيش خود مطلب
را قبول كرده بود و از حرف سابقش برگشته است .
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ رَجُلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
قَالَ قُلْتُ لَهُ فَمَا تَقُولُ فِى مُنَاكَحَةِ النَّاسِ فَإِنِّى قَدْ بَلَغْتُ مَا تَرَاهُ وَ مَا تَزَوَّجْتُ قَطُّ
فَقَالَ وَ مَا يَمْنَعُكَ مِنْ ذَلِكَ فَقُلْتُ مَا يَمْنَعُنِى إِلَّا أَنَّنِى أَخْشَى أَنْ لَا تَحِلَّ لِى مُنَاكَحَتُهُمْ
فَمَا تَأْمُرُنِى فَقَالَ فَكَيْفَ تَصْنَعُ وَ أَنْتَ شَابٌّ أَ تَصْبِرُ قُلْتُ أَتَّخِذُ الْجَوَارِيَ قَالَ
فَهَاتِ الْآنَ فَبِمَا تَسْتَحِلُّ الْجَوَارِيَ قُلْتُ إِنَّ الْأَمَةَ لَيْسَتْ بِمَنْزِلَةِ الْحُرَّةِ إِنْ رَابَتْنِي
بِشَيْءٍ بِعْتُهَا وَ اعْتَزَلْتُهَا قَالَ فَحَدِّثْنِى بِمَا اسْتَحْلَلْتَهَا قَالَ فَلَمْ يَكُنْ عِنْدِى جَوَابٌ
فَقُلْتُ لَهُ فَمَا تَرَى أَتَزَوَّجُ فَقَالَ مَا أُبَالِى أَنْ تَفْعَلَ قُلْتُ أَ رَأَيْتَ قَوْلَكَ مَا أُبَالِى أَنْ
تَفْعَلَ فَإِنَّ ذَلِكَ عَلَى جِهَتَيْنِ تَقُولُ لَسْتُ أُبَالِى أَنْ تَأْثَمَ مِنْ غَيْرِ أَنْ آمُرَكَ فَمَا
تَأْمُرُنِى أَفْعَلُ ذَلِكَ بِأَمْرِكَ فَقَالَ لِى قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص تَزَوَّجَ وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَمْرِ امْرَأَةِ
نُوحٍ وَ امْرَأَةِ لُوطٍ مَا قَدْ كَانَ إِنَّهُمَا قَدْ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَقُلْتُ إِنَّ
رَسُولَ اللَّهِ ص لَيْسَ فِى ذَلِكَ بِمَنْزِلَتِى إِنَّمَا هِيَ تَحْتَ يَدِهِ وَ هِيَ مُقِرَّةٌ بِحُكْمِهِ مُقِرَّةٌ
بِدِينِهِ قَالَ فَقَالَ لِي مَا تَرَى مِنَ الْخِيَانَةِ فِى قَوْلِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ فَخ انَت اهُم ا مَا يَعْنِى
بِذَلِكَ إِلَّا الْفَاحِشَةَ وَ قَدْ زَوَّجَ رَسُولُ اللَّهِ ص فُلَاناً قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ مَا تَأْمُرُنِى
أَنْطَلِقُ فَأَتَزَوَّجُ بِأَمْرِكَ فَقَالَ لِى إِنْ كُنْتَ فَاعِلًا فَعَلَيْكَ بِالْبَلْهَاءِ مِنَ النِّسَاءِ قُلْتُ
وَ مَا الْبَلْهَاءُ قَالَ ذَوَاتُ الْخُدُورِ الْعَفَائِفُ فَقُلْتُ مَنْ هِيَ عَلَى دِينِ سَالِمِ بْنِ أَبِي حَفْصَةَ
قَالَ لَا فَقُلْتُ مَنْ هِيَ عَلَى دِينِ رَبِيعَةِ الرَّأْيِ فَقَالَ لَا وَ لَكِنَّ الْعَوَاتِقَ اللَّوَاتِي لَا
يَنْصِبْنَ كُفْراً وَ لَا يَعْرِفْنَ مَا تَعْرِفُونَ قُلْتُ وَ هَلْ تَعْدُو أَنْ تَكُونَ مُؤْمِنَةً أَوْ كَافِرَةً
فَقَالَ تَصُومُ وَ تُصَلِّى وَ تَتَّقِى اللَّهَ وَ لَا تَدْرِى مَا أَمْرُكُمْ فَقُلْتُ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ
جَلَّ هُوَ الَّذِى خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ ك افِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ لَا وَ اللَّهِ لَا يَكُونُ أَحَدٌ مِنَ النَّاسِ لَيْسَ
بِمُؤْمِنٍ وَ لَا كَافِرٍ قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ يَا زُرَارَةُ أَ رَأَيْتَ
قَوْلَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ خَلَطُوا عَمَلًا ص الِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً عَسَى اللّهُ أَنْ يَتُوبَ عَلَيْهِمْ فَلَمَّا
قَالَ عَسَى فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِينَ أَوْ كَافِرِينَ قَالَ فَقَالَ مَا تَقُولُ فِى قَوْلِهِ عَزَّوَجَلَّ إِلَّا
الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّج الِ وَ النِّس اءِ وَ الْوِلْد انِ
لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِينَ أَوْ
كَافِرِينَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَيَّ فَقَالَ مَا تَقُولُ فِي
أَصْحَابِ الْأَعْرَافِ فَقُلْتُ مَا هُمْ إِلَّا مُؤْمِنِينَ أَوْ كَافِرِينَ إِنْ دَخَلُوا الْجَنَّةَ فَهُمْ مُؤْمِنُونَ وَ إِنْ
دَخَلُوا النَّارَ فَهُمْ كَافِرُونَ فَقَالَ وَ اللَّهِ مَا هُمْ بِمُؤْمِنِينَ وَ لَا كَافِرِينَ وَ لَوْ كَانُوا مُؤْمِنِينَ
لَدَخَلُوا الْجَنَّةَ كَمَا دَخَلَهَا الْمُؤْمِنُونَ وَ لَوْ كَانُوا كَافِرِينَ لَدَخَلُوا النَّارَ كَمَا دَخَلَهَا
الْكَافِرُونَ وَ لَكِنَّهُمْ قَوْمٌ قَدِ اسْتَوَتْ حَسَنَاتُهُمْ وَ سَيِّئَاتُهُمْ فَقَصُرَتْ بِهِمُ الْأَعْمَالُ وَ
أَنَّهُمْ لَكَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ فَقُلْتُ أَ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ هُمْ أَمْ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَقَالَ اتْرُكْهُمْ حَيْثُ
تَرَكَهُمُ اللَّهُ قُلْتُ أَ فَتُرْجِئُهُ.J.إِنَّنِى أَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ وَ أَنْتَ لَا تَقُولُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَمَا إِنَّكَ إِنْ كَبِرْتَ رَجَعْتَ وَ تحَلَّلَتْ
عَنْكَ عُقَدُكَ
اصول كافى جلد 4 صفحه :122 رواية :2
|
زراره گويد: بحضرت باقر (عليه السلام ) عرض كردم : چه فرمائى درباره
زناشوئى با اين مردم (كه قائل بامامت شما نيستند يعنى سنيها) زيرا من باين سن كه مى
بينيد رسيده ام و هنوز زن نگرفته ام ؟ فرمود: چه چيز جلو گيريت كرده از ازدواج ؟ عرض
كردم : چيزى جلوگيريم نكرده جز اين كه ميترسم ازدواجشام بر من
حلال نباشد، پس در اين باره چه دستورى بمن ميدهيد؟ فرمود: پس توجه مى كنى با
اينكه جوانى ؟ آيا برد بارى ميكنى ؟ عرض كردم : كنيزها را (براى زناشوئى ) ميگيرم ،
فرمود: اكنون بياور (آنچه درباره آنها دارى ، و بگو بدانم ) بچه
دليل كنيزان را حلال دانى ؟ عرض كردم : كنيز كه همانند زن آزاد نيست اگر چيزى از او
ديدم كه مرا بشك انداخت او را مى فروشم و از او كناره ميگيرم ، فرمود: برايم بيان كن
بچه دليل او را بر خود حلال ميدانى ؟ گويد: من جوابى (و پاسخى ) نداشتم كه بآن
حضرت عرض كنم .
(مجلسى (ره ) گويد: علت ترس زراره از ازدواج با آنها اين بود كه زراره اصرار داشته
كه واسطه اى ميان ايمان و كفر نيست (چنانچه پيش از اين نيز بدان اشاره شد) و همه
مخالفين و گرچه از فرق شيعه غير از اماميه باشند كافر ميدانسته ، و احكام كفر را در
دنيا و آخرت بر آنان جارى مى كرده ، و امام (عليه السلام ) درباره آميزش كنيزان از او
مطالبه دليل كرد يعنى او هم زن كافره است و خصوص اگر
اهل كتاب نباشد وطيش حرام است چنانچه نكاح كافره حرام است ، پس چه فرقى ميان آندو
است ؟)
(زراره گويد): پس بآنحضرت عرض كردم : چه فرمائى (بالاخره ) ازدواج كنم (يانه )؟
فرمود: من باكى ندارم كه ازدواج كنى ، عرضكرد: اين كه فرمودى : من باكى ندارم كه
ازدواج كنى ، عرضكردم : اين كه فرمودى : من باكى ندارم كه ازداج كنى دو معنى دارد:
يكى اينكه ميفرمائى من باك ندارم تو گناهى مرتكب شوى بى آنكه من بتو دستور دهم
(ديگر اينكه براى من جايز است ؟) پس چه دستور دهى آيا بفرمان شما اينكار را بكنم ؟
فرمود: رسولخدا (ص ) زن گرفت ، و داستان زن نوح و زن لوط (را نيز كه ) ميدانى چه
بوده (كه در سوره تحريم آيه 10 خداوند داستان آنها را بيان فرمايد:) ((و بودند در
زير سرپرستى (حباله نكاح ) دو بنده از بندگان شايسته ما))؟ من عرض كردم :
رسولخدا مانند من نبوده ، همانا زن زير دست او بوده : و بحكمش اقرار داشته ، و بدين او
اعتراف مى كرده ؟ گويد:
بمن فرمود: درباره آن خيانت كه در گفتار خداى
عزوجل (در همان آيه است كه فرمايد:) ((پس خيانت كردند آن دو زن )) چه نظرى دارى ؟
(آيا خداوند) مقصودى جز فاحشه (يعنى زنا) ندارد؟ (اينطور نيست بلكه مقصود از خيانت
شر و كفر باطنى است و آندو پيغمبر، آنها را بزنى گرفته بودند) و رسولخدا (ص )
بفلانى (يعنى عثمان ) زن دارد (در صورتيكه مطلب در اينجا بعكس آنچه تو درباره خود
رسولخدا و زنانش گوئى بوده )؟ گويد: عرضكردم : خداوند كار شما را به نيك
گرداند (بالاخره ) چه دستورى بمن فرمائى ؟ آيا بروم و بدستور شما (از اينها) زن
بگيرم ؟ بمن فرمود: اگر اينكار را ميكنى بتو سفارش كنم كه از زنهاى بى تميز و ساده
بگيرى ، عرض كردم : زنهاى بى تميز و ساده كيانند؟ فرمود: پرده نشينان پارسا.
عرض كردم : آنكه بركيش سالم بن اءبى حفصه است ؟ فرمود: نه ؛ عرضكردم : آنكه
بركيش ربيعة الراءى است ؟ فرمود: نه .
(مترجم گويد:سالم بن اءبى حفصه از رؤ ساى زيديه است و روايات حضرت صادق
عليه السلام او را لعن و تكذيب و تكفير كرده ، و ربيعه فقيه
اهل مدينه بوده و چون براى خود فتوى ميداده او را ربيعة الراءى ناميده اند).
(سپس فرمود:) ولى تزويج كن دختران جوانى كه در تحت سرپرستى پدرانشان هستند و
اظهار كفرى نكنند و اطلاعى هم از آنچه شما دانيد (و اعتقاد شما بامامت ما) ندارند، عرض
كردم : جز اينست كه آن دختر هم يا مؤ من است و يا كافر؟ فرمود: او نماز ميخواند و روزه
ميگيرد و از خدا ميترسد ولى عقيده شما را نميداند؟ عرض كردم : بتحقيق خداى
عزوجل فرموده است : ((او است آنكه شما را آفريد پس برخى از شما كافر است و برخى
مؤ من )) (سوره تغابن آيه 2 مقصود زرارة اين است كه مردم از اين دو دسته خارج نيستند)
نه بخدا سوگند كسى از مردم نيست كه نه مؤ من باشد و نه كافر (و واسطه اى در بين
نيست ؟)
گويد: حضرت باقر (ع ) فرمود: اى زراره گفتار خداوند از گفته تو راست تر است ،
آيا ديده اى گفتار خاى عزوجل را كه فرمايد: (سوره توبه آيه 102) ((در آميختند كردار
نيك را با كردار بد اميد است كه خداوند توبه آنها را بپذيرد)) (زراره گويد:) همينكه
فرمود: ((عسى : اميد است كه ، من عرض كردم : آنها هم نيستند جز مؤ من و يا كافر (يعنى
زراره صبر نكرد تا امام (ع ) آيه را تمام كند و عقيده خود را تكرار كرد) گويد: پس
فرمود: چه گوئى در گفتار خداى عزوجل : ((سوره نساء آيه 98) ((مگر مستضعفان
(ناتوانان ) از مردان و زنان و كودكانى كه نه چاره توانند راه برند)) كه بايمان
رسند؟ عرض كردم : آنها هم نيستند جز مؤ من يا كافر، فرمود: بخدا، سوگند آنها نه مؤ
منند و نه كافر، سپس رو بمن كرد و فرمود: چه گوئى درباره اصحاب اعراف ؟ (اعراف
نام ديوارى است ميان بهشت و جهنم چنانچه از روايات و تفاسير استفاده شود و پيش از اين
نيز كافرند، فرمود: بخدا سوگند نه مؤ منند و نه كافر و اگر مؤ من بودند ببهشت
ميرفتند چنانچه ديگر مؤ منان ببهشت ميروند، و اگر كافر بودند بدوزخ ميرفتند چنانچه
ديگر كافران بدوزخ روند، ولى آنها مردمى هستند كه كارهاى نيك و كارهاى بد آنها
برابر است ، كردار نيك آنها را (ببهشت ) نرساند و
حال اينها چنانست كه خداى عزوجل فرموده .
پس من عرض كردم : آيا ايشان از اهل بهشتند يا از
اهل دوزخ ؟ فرمود: آنها را واگذار همانجا كه خدا واگذارده (يعنى كارشان با خداست )
عرض كردم : آيا كار آنها را بتاءخير اندازى (كه خدا هر چه خواهد با آنها انجام دهد)؟
فرمود: آرى من هم بتاءخير اندازم چنانچه خداوند بتاءخير انداخته ، اگر بخواهد بسبب
رحمت خود آنها را ببهشت برد، و اگر خواهد بسبب گناهانشان بدوزخشان كشد و ستمى هم
بآنها نكرده ، عرض كردم : آيا كافرى ببهشت ميرود؟ فرمود: نه ، عرض كردم : آيا بجز
كافر كسى بدوزخ رود، فرمود: نه ، جز آنكه خدا بخواهد، اى زراره من ميگويم آنچه خدا
خواهد. (همان شود) و تو نميگوئى آنچه خدا خواهد، هر آينه اگر تو بزرگ شوى از اين
حرف برگردى و خشمت (نسبت بمخالفان ) فرو نشيند (يا عقده هاى دلت باز شود)
| |
توضيح :
از روى هم رفته اين حديث مذمت بزرگى براى زراره استفاده شود در صورتى كه تمامى
دانشمندان شيعه بر جلالت مقام و عدالت و راستگوئى زراره اتفاق دارند، و از اين رو در
پاسخ گوئى باين حديث فرموده اند: اين گفتگوى زراره در آغاز كار او بوه چنانچه از
خود حديث هم استفاده شود كه در سنين جوانى بوده و دلش راضى نمى شده كه مخالفين
ببهشت روند و آنان را كافر مى دانسته ، و بعد از اين عقيده برگشته و با بيان امام
(عليه السلام ) قانع شده است ، و گذشته از اين حديث در
مقابل احاديث بسيارى كه مدح و وثاقت او رسيده است مقاومت نكند مخصوصا كه از جهت
ارسال اين حديث در مقابل احاديث بسيارى كه مدح و ثاقت او رسيده است مقاومت نكند خصوصا
كه از جهت ارسال اين حديث را ضعيف دانسته اند، و وجه ديگر ضعف آن ، بودن محمد بن
عيسى در سند آن است كه گرچه مدح و توثيقى از برخى از علماء اماميه درباره او رسيده
لكن سيد بن طاووس و صدوق و استادش ابن وليد او را ضعيف شمرده اند، مجلسى (ره ) از
شهيد ثانى نقل كند كه فرموده : روشن شده است كه تمام اختارى كه در مذمت زراره رسيده
است سندش بمحمد بن عيسى ميرسد، و اين قرينه بزرگى است بر اين كه نسبت باو
حسادت ورزيده و انحرافى از او داشته است .
*باب مستضعف ناتوان در دين*
بَابُ الْمُسْتَضْعَفِ
|
1- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ فَقَالَ هُوَ الَّذِى لَا يَهْتَدِى حِيلَةً إِلَى الْكُفْرِ
فَيَكْفُرَ وَ لَا يَهْتَدِى سَبِيلًا إِلَى الْإِيمَانِ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُؤْمِنَ وَ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ
يَكْفُرَ فَهُمُ الصِّبْيَانُ وَ مَنْ كَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْيَانِ
مَرْفُوعٌ عَنْهُمُ الْقَلَمُ
اصول كافى جلد 4 صفحه :126 رواية :1
|
زرارة گويد: از حضرت باقر (عليه السلام ) راجع به مستضعف پرسش كردم : فرمود: او
كسى است كه حيله به كفر ندارد كه كافر شود، و راهى به ايمان نيابد (تا مؤ من گردد)
نتواند مؤ من شود و نتواند كافر گردد، و آنها كودكانند، و هر مرد و زنى كه
عقل (و خرد) آنها چون عقل كودكان است ، و قلم (تكليف ) از آنان برداشته شده است .
| |
توضيح :
مجلسى (ره ) گويد: اين كه حضرت در كفر تدبير به حيله فرمود و در ايمان تعبير به
راه براى اين كه كفر راهى و دليلى ندارد، و اگر چيزى هم باشد كه انسان را به كفر
بكشاند همان حيله گرى و نيرنگ و شبهات شيطانى است ، ولى اين كلام مجلسى (ره ) با
حديث آينده سازگار نيست .
2- عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع
قَالَ الْمُسْتَضْعَفُونَ الَّذِينَ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ
لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا قَالَ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَا يَكْفُرُونَ الصِّبْيَانُ وَ
أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْيَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :126 رواية :2
|
و نيز زراره از آن حضرت (عليه السلام ) حديث كند كه فرمود: مستضعفان ((آن كسانند كه
چاره اى نتوانند و راه به جائى نبرند)) فرمود: (يعنى ) چارهاى به سوى ايمان نتوانند
و كافر هم نشوند، (و اينها كودكانند و كسانى كه عقلشان چون كودكان است از مردان و
زنان .
| |
3- عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنِ ابْنِ رِئَابٍ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ
سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنِ الْمُسْتَضْعَفِ فَقَالَ هُوَ الَّذِى لَا يَسْتَطِيعُ حِيلَةً يَدْفَعُ بِهَا عَنْهُ
الْكُفْرَ وَ لَا يَهْتَدِى بِهَا إِلَى سَبِيلِ الْإِيمَانِ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يُؤْمِنَ وَ لَا يَكْفُرَ قَالَ وَ
الصِّبْيَانُ وَ مَنْ كَانَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ عَلَى مِثْلِ عُقُولِ الصِّبْيَانِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :127 رواية :3
|
و نيز زراره گويد: از حضرت باقر(ع ) از مستضعف پرسيدم ؟ فرمود او كسى است كه
حيله اى كه بوسيله آن كفر را از خود دور كند نتواند و چاره اى ندارد كه بدان براه ايمان
رود، نتواند كه مؤ من شود، و نه كافر گردد، فرمود: و (آنها) كودكانند و هر كه از مردان
و زنان كه عقلشان چون عقل كودكان است .
| |
4- مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ
جُنْدَبٍ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ الْبَجَلِيِّ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي
الْمُسْتَضْعَفِينَ فَقَالَ لِي شَبِيهاً بِالْفَزِعِ فَتَرَكْتُمْ أَحَداً يَكُونُ مُسْتَضْعَفاً وَ أَيْنَ
الْمُسْتَضْعَفُونَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَشَى بِأَمْرِكُمْ هَذَا الْعَوَاتِقُ إِلَى الْعَوَاتِقِ فِى خُدُورِهِنَّ وَ
تُحَدِّثُ بِهِ السَّقَّايَاتُ فِى طَرِيقِ الْمَدِينَةِ
اصول كافى جلد 4 صفحه :127 رواية :4
|
سفيان بن سمط بجلى گويد: به حضرت صادق عرض كردم : چه گوئى درباره
مستضعفان ؟ حضرت مانند اشخاص حراسناكى به من فرمود: كگر شما مستضعفى
گذارديد؟ كجايند مستضعفان ؟ به خدا سوگند عقيده شما را دوشيزگان پشت پرده بهم
رسانده اند، و زنان آبكش و سقا در راه مدينه (درباره مذهب شما) گفتگو كنند.
| |
شرح :
مجلسى (ره ) گويد: گويا اين اضطراب و فزع حضرت به خاطر خشم و انكارى بوده
كه بر فاش كنندگان اسرار اهل بيت از شيعه داشته ، زيرا آنان به سبب ترك تقيه مذهب
اهل بيت را برملا كردند تا آنجا كه دوشيزه گان پشت پرده با اينكه از خانه بدر نروند
و زنان سقائى كه كارشان تفتيش مذهب نيست و در جستجوى آن نبودند از اسرار مذهب شيعه
آگاه شدند، و اين فاش كردن اسرار موجب زيان بر ائمه و شيعيان آنها مى شد و براى
هدايت مردمان هم سودى نداشت ، و سبب مى شد كه مستضعفان ناصبى گردند و معذور
نباشند. و بدانكه مستضعف نزد بيشتر اصحاب ما كسى است كه امام را نشناسد و منكر او هم
نباشد و ولايت شخص معينى را هم نداشته باشد چنانچه شهيد در ذكرى فرمود، و از شيخ
مفيد در كتاب غريه نقل كند كه فرمود: آنكس است كه ولايت را شناخته ولى در برائت توقف
كند. (و به اصطلاح تولى دارد ولى تبرى ندارد)، و ابن ادريس گفته است : آنكسى است
كه اختلاف مذاهب را نداند و با اهل حق هم دشمن نيست ، سپس مجلسى (ره ) گويد: و اين موافق
تر با اخبار است .
 | اصول كافي ثقةالاسلام كليني جلد چهارم | | 
|